در پي تحقيقات اين گروه اعزامي برنامه مطالعاتي چند ساله اي نيز در کوير لوت به اجرا درآمد که در سال 1973 خاتمه يافت. علاوه بر مقالاتي که \"ژان درش\" درباره اين مطالعات به زبان فرانسه نوشت مطالبي نيز در اين زمينه به زبان فارسي انتشار يافت. در زمينه مردم شناسي نيز \"ونسان مونتي\" درباره عشاير و کوچ نشينان فارس (1966) تحقيق کرده و بهترين کتاب مختصر را کلاً در معرفي ايران (1957) نوشته است. نخستين کسي که در جغرافياي انساني ايران تحقيق کرده \"دوپلا نول\" است که اثري از اين نقطه نظر درباره آذربايجان (1960) منتشر کرده است. وي که در سال 1958 بهعنوان يکي از اعضاي هيأت اعزامي به سرپرستي \"درش\" به ايران آمده بود در همان ايام مواد و مطالب کتاب تحقيق در جغرافياي انساني شمال ايران ( 1964) خود را که به بررسي اقتصاد روستائي منطقه البرز مرکزي و گسترش حوزه تهران پرداخته است آماده کرد. نظرات وي درباره جغرافياي فرهنگي تمد نهاي ترکيه و ايران در چندين مقاله و همچنين در اثر مشهورش مباني جغرافياي تاريخ اسلام (1968) پرورانده شده است.
در اين کتاب بر صحرا نشيني در پي مهاجمات ترکان و مغولان تأکيد شده و آن عوامل تاريخي و فرهنگي که هنوز هم در جغرافياي اين منطقه موثرند باز نمايانده شده است. \"درش و پلانول\" هر چند در روشها و آراء بسيار فرق دارند، قوي بر جغرافيدانان ايراني که بسياري از وي به زبان فرانسه آثار خود را منتشر ساختهاندمؤثر افتاده اند. اين تأثير را ميتوان در آثار سهامي درباره گيلان ( 1965) فشارکي درباره
آباديهاي بم (1978) پورفيکويي درباره گلهداري در گيلان (1978) و پاپلي يزدي درباره کوچنشينان کرد خراسان (1983) مشاهده کرد. البته چنين تأثيري بر جغرافيدانان فرانسوي نيز مشهود است: \"دوموروا\" ( 1978) درباره آشوريان و کلدانيان و مهاجرت آنان به تهران تحقيق کرده است.
\"بازن\" پس از آنکه درباره ارزروم در ترکيه و سپس قم در ايران بهعنوان شهرهايي زيارتي و نيز مناطق کشاورزي به تحقيق پرداخته مطالعه درباره طالش (1980) را بهعنوان رساله دکتري خود برگزيده و در آن نشان داده است که چگونه هويت قومي در تعريف منطقه جغرافيايي وارد ميشود. \"برنارد اورکاد\" ضمن تحقيق خود درباره جغرافياي البرز مرکزي( 1979) و جغرافياي مهاجرتها (1983) در جامعه و اقتصاد شهري ايران کاوش کرده است.
در سال 1972 يک گروه تحقيقاتي براي مطالعه درباره ايران معاصر در مرکز ملي تحقيقات علمي تشکيل شد که گامي اساسي در راه کاربرد دستاوردهاي علوم اجتماعي در مطالعه تمدن معاصر ايران بود.
اين گروه از همان ابتدا شامل قومشناسان و جغرافيدانان جوان بود و بعد از آن هم به مديريت \"ژان پييرديگار\" مردمشناس با مضمونهاي تازه و روشهاي بديع مبتني بر تحقيقات ميداني فعالانه مشغول به کار بودند. اين گروه بويژه در زمينه بحث از مباني جغرافيايي و مادي زندگي اجتماعي بسيار قوي هستند و در حوزههايي که تا کنون از آنها غفلت شده بود رهيافتهاي بکر و تازهاي پيش نهادهاند. نخستين تحقيق اين گروه در چارچوب برنامه تهيه نقشههاي قومشناختي با همکاري مرکز
مردمشناسي ايران به مديريت محمود خالقي انجام شد. \"ديگار\" آثاري در زمينه مردمشناسي اجتماعي طوايف کوچنشين منطقه زاگرس (1987 و1973) منتشر کرده و بر اساس روشهاي
\"لوروا – گوران\" رابطه ميان تکنولوژي و جامعه کوچنشين بختياري را بررسي و مطالعه کرده است .
\"فونتن\" نيز به همين موضوع در زمينه قاليبافي در ناحيه اراک پرداخته است. \"برومبرژه\" با استفاده از روش ساختگرايي درباره ساختهاي روستايي لطيفههاي عاميانه گيلان(1986) و انقلاب اسلامي ايران تحقيق کرده است.
اين گروه در سال 1985 يک سمينار علمي با عنوان \"رويدادهاي قومي در ايران و افغانستان\" برگزار کرد که نخستين اجتماع از اين نوع درباره ايران معاصر بود که در فرانسه برپا مي شد و هدف آن تحليل اين امر بود که شناخت هويتهاي قومي در آشنايي بيشتر با اين جوامع ذي نقش است. مجموعه مقالات و بحثهاي اين سمينار را مرکز ملي تحقيقات علمي در سال 1988 منتشر کرده است.
M/201
انتهای پیام/