دکتر باقر آیت الله زاده شیرازی ، پدر مرمت بنا های تاریخی ایران، یکی از بنیان گذاران سازمان میراث فرهنگی کشور و بنیان گذار و رئیس موسسه فرهنگی ایکوموس (ICOMOS ) _ شاخه ایران ( شورای بین المللی بناها و محوطه های تاریخی _ وابسته به یونسکو) ، در بیست و هشتم مرداد ماه 1386 ، در پایان جلسه بزرگداشت خود در فرهنگستان هنر ، پس از اتمام سخنرانی خود و پس از خواندن آیه ای از قرآن و شعری از سعدی به ناگاه از میان جمع شاگردان و دوستدارانش به سوی جاودانگی پر کشید.

او که در سال 1315 هجری شمسی در نجف متولد شده بود ، در چهار سالگی به ایران آمد و در سال 1335 از دبیرستان دار الفنون دیپلم گرفت و همان سال وارد دانشگاه تهران شد . در سال 1342 فوق لیسانسش را در رشته مهندسی معماری گرفت و سپس به ایتالیا رفت و در سال 1350 موفق به دریافت درجه دکترا در رشته مطالعه و مرمت بنا ها و بافت های تاریخی شد . رساله او احیا مرکز تاریخی شهر اصفهان بود . در سال 1354 به دانشگاه یورک انگلستان رفت و دوره مرمت بناهای سنگی را در آنجا گذراند . فهرست مشاغل و کارهای فرهنگی او ، آنقدر طولانی و پر بار است که در این فرصت کوتاه نمی گنجد .

از تاسیس و ریاست دفتر فنی سازمان حفاظت آثار باستانی اصفهان تا ریاست ده ساله سازمان حفاظت آثار باستانی ایران، از بنیان گذاری سازمان میراث فرهنگی کشور تا بنیان گذاری مووسسه فرهنگی ایکوموس ایران، از کارشناسی سازمان یونسکو در مطالعه و تعیین محدوده حفاظتی سه شهر تاریخی اسلامی کشور اندونزی و کارشناس مدعو آن سازمان در کمیته تخصصی میراث فرهنگی تا عضویت پیوسته در فرهنگستان هنر ایران، از تاسیس و استادی در رشته مرمت بناها و بافت های تاریخی دانشگاه پردیس اصفهان   تا تدریس در دوره دکترای معماری دانشگاه تهران و راهنمائی و مشاوره بیش از صد و پنجاه پایان نامه تحصیلی ، از بنیان گذاری و دبیری سه دوره کنگره معماری و شهرسازی ایران تا مدیر مسوولی و سر دبیری 28 ساله مجله وزین \" اثر\" با درجه علمی _ ترویجی ، از برنده شدن جایزه معتبر \" آقا خان \" به دلیل مرمت بافت اصفهان و نپذیرفتن آن در اعتراض به بمباران مسجد جامع آن شهر تا معرفی به عنوان چهره ماندگار در مرمت بناهای تاریخی ایران همه و همه بخشی از فعالیت های بیشمار این استاد فرهیخته است.

از او همچنین کتاب ها ، مقاله ها ، تالیفات و ترجمه های بسیاری باقی مانده است که از آن جمله می توان به کتاب « اصفهان شهر نور » ، انتشار 15 جلد مجموعه مقالات ارگ بم ، ترجمه کتاب « معماری اسلامی » اثر هیلن براند ، ترجمه کتاب « مرمت سازه ای میراث معمارانه » اثر کروچی و... اشاره کرد.

اما اول باری که من او را دیدم ، در سال 1382 در دفتر کار و کلاس درسش در عمارت مسعودیه ( واقع در بهارستان ) بود . او ترجیح می داد که کلاس درسش را در محیطی تاریخی برگذار کند ( تاکید ها از من است و در متن اینطور نیست ). کلاسی که شبیه هیچ کلاس درسی نبود . جلسه گفت و شنودی بود از صبح تا عصر ، حول محور اصلی ، اما در مورد هر موضوعی که دانشجویان خواستارش بودند . این جلسات ، که با نوشیدن چای و خوردن شیرینی و نقل و خرما و... همراه بود ، تنها حدود یک ساعت برای صرف ناهار قطع می شد . بسیاری از اوقات ، دکتر شیرازی می گفت که امروز ناهار ، مهمان آقای فلانی ( معمولا یکی از کارمندان دفترش ) هستیم و من تا امروز نمیدانستم که آقای فلانی و بهمانی در کار نبوده و او خود عادت داشت که سالی چندین بار همه را مهمان کند. 

او و شاگردانش در ضمن این جلسات به شناخت یکدیگر نایل می شدند و او بارها تاکید می کرد که روش های تدریس دانشگاهی ، چیزی جز \" تولید انبوه متخصصان سطحی \" نیست و برای درک عمیق هر دانشی نیاز به گفتگوی دو جانبه بین استاد و شاگرد و ایجاد ارتباطی عاطفی و معنوی بین آنهاست.

او نه تنها با دانشش ، که در هر کردار و هر رفتارش ، حتی با فرو تنی اش ، چیزی برای آموختن به دیگران داشت .هر جلسه بعد از پایان درس ، ما فنجان ها و نعلبکی ها و ... را داخل ظرفشوئی آبدارخانه می گذاشتیم و سوت زنان پی کارمان می رفتیم . تا روزی که یکی از دوستانمان که وسیله ای را جا گذاشته بود مجددا به دفتر دکتر شیرازی برگشته و اورا دیده بود که مشغول شستن ظروفی است که ما کثیف کرده و بی توجه و بی مسوولیت باقی گذاشته بودیم. ابتدا باور کردنش برایمان دشوار بود . دکتر شیرازی بزرگ استاد برجسته ، رئیس ایکوموس و نایب رییس سازمان میراث فرهنگی  ، چهره ماندگار مرمت و ... ایستاده و ظروف کثیف شده دانشجویانش را می شوید!!! . عظمت و فروتنی او و شرمساری ما از بی توجهی و بی مسوولیتی ، آنچنان ضربه ای به همه ما وارد کرد که تا امروز اثر آن باقیست . شاید همه ما تا پایان عمر ، خود را مسوول هر حرکت کوچک خود بدانیم و این درس بزرگی بود که آن استاد فروتن عارف مسلک ، بی حرف و سخن به ما آموخت .

او قبل از اینکه مرمت گر بنا های تاریخی باشد دانشمندی بزرگ در عرصه معماری اسلامی بود و دانشش را بی دریغ در اختیار دیگران قرار می داد . دانشجویانش سال ها بعد از فارغ التحصیلی در هر موضوعی که دچار مشکل می شدند به او مراجعه می کردند و او با خوشرویی و مهربانی و بی هیچ چشمداشتی ، آنان را راهنمایی می کرد.یکی از دوستان ( مهندس حسام طبیبیان ) درست یک روز پیش از فوت او تعریف میکرد که با چند تن دیگر در شهر باکوی آذربایجان ، پروژه ای را به انجام رسانده بودند و برای حل مشکلشان یک بار هم دکتر شیرازی را با خود به آنجا برده بودند .( دکتر شیرازی چندین کار مرمتی در جمهوری آذربایجان انجام داده است ). سال بعد که به آنجا باز می گردد ، عده ای را در حال محوطه سازی آن بنا می بیند . وی بدون اجازه وارد محوطه می شود که ناگهان پلیس او را دستگیر می کند . او می گفت : «هرچه کارت سازمان میراث فرهنگی ایران و کارت ایکوموسم را نشان دادم ، پلیس ها بیشتر عصبانی شدند و می خواستند مرا به کلانتری ببرند . در همین حال شهردار با عده ای به محوطه آمدند . من ناگهان به فکرم رسید که اشاره کنم که سال پیش با دکتر شیرازی به آنجا آمده ام . تا اسم باقر آیت الله زاده شیرازی را بردم ، پلیس ها با تعجب به من نگاه کردند و ناگهان رفتارشان عوض شد . مرا در آغوش کشیدند و گفتند که او را می شناسند . سپس مرا پیش شهردار بردند و او هم از دیدن من به عنوان شاگرد دکتر شیرازی ابراز شادمانی کرد . در بازگشت هم شهردار دو چمدان سوغات یکی برای خودم و یکی برای دکتر شیرازی داد.»

آنچه به نظرم در این خاطره دردناک است اینست که مردم عادی باکو هم دکتر شیرازی را می شناسند، اما او در کشور خودش بسیار غریب بود.   امروز هیچ کدام از گردشگرانی که به اصفهان زیبا می روند، نمی دانند که زیبایی ان شهر و بناهایش حاصل تلاش خستگی ناپذیر مردیست که به مدت ده سال عاشقانه در کار مرمت بافت تاریخی آن شهر بوده است . او یک بار به من گفت : « من برای احیای باغ هشت بهشت ، سیزده پاساژ را تخریب کردم .» و ما امروزه می دانیم که تخریب حتی یک پاساژ ، با چه جنگ و جدال توانفرسائی میسر است .

تلاش و سختکوشی او در هر کجا که بود ، تمام محیط پیرامونش را فرا می گرفت و همین امر سبب انگشت نما شدن ایکوموس ایران در سایر کشورها شده بود . دوست دیگری ( خانم مریم برومند ) که به تازگی ساکن شهر وین شده است ، می گفت  که برای تمدید کارت ایکوموسش به دفتر ایکوموس وین رفته است اما آنها به او گفته بودند که افراد زیر چهل سال را نمی پذیرند و زمانی که وی اعتراض کرده بود که در حال حاضر عضو ایکوموس ایران است مسوول مربوطه گفته بود :« ایکوموس ایران بسیار فعال است . به همین دلیل جوانان را می پذیرد » و بعد سری به افسوس تکان داده بود و گفته بود :« ای کاش ما هم مثل آنها بودیم !»

او هر کار علمی را به دور از هر نوع تعصب و حب و بغض انجام می داد و همواره در پی اصلاح نظرات خود بود و پیوسته از دانشجویانش فهم و درک عمیق هر مطلبی را طلب می کرد نه تکرار بی حاصل سخن بزرگان را.

شبی که برای آخرین بار به او تلفن کردم ، مطلبی را از مرحوم پیرنیا خواندم و گفتم که به دلایلی به نظرم نا درست است . خندید و گفت :« خیلی به حرف اساتید اعتماد نکن !» و وقتی گفتم پس چطور خود شما هم آن را در جایی به کار برده اید به شوخی گفت : « مگر همین الان نگفتم به حرف اساتیدت اعتماد نکن !»

دکتر شیرازی دیگر در میان ما نیست تا راهنماییمان کند ، دلداریمان دهد ، امیدوارمان کند ، تشویقمان کند و از جان و دل به حل مشکلاتمان بکوشد. اما او نمرده است ، چون « جاده ها باخاطره قدم های او بیدار می مانند.» بزرگترین شاگردش ، مسوول باز سازی ارگ بم است . شاگرد دیگرش ظرف چند ماه ، بزرگترین آرشیو معبد آناهیتا را درست کرده است .شاگرد دیگرش در کشور آذربایجان مشغول مرمت بناهای تاریخی آن خطه است و شاگردانی دیگر در افغانستان در کابل ، هرات و مزار شریف در کار حفظ تمدن و فرهنگ ایرانی خارج از مرز های سیاسی امروز هستند و دیگران و دیگرانی در سراسر این خاک پهناور ، میراث تمدن چند هزار ساله را پاس می دارند.

دکتر شیرازی زنده است . او در وجود شاگردانش ، شاگردان شاگردانش و شاگردان شاگردان شاگردانش زندگی خواهد کرد.

سازمان میراث فرهنگی نیز حیات خود را مدیون تلاش ها و کوشش های این استاد بلامنازع و دیگر اساتید این حوزه میداند و یاد و خاطره این بزرگوار را گرامی میدارد.

شاگردان ، همکاران و دوستانش همیشه به یادش میمانند و یاد او را ارج مینهند.


انتهای پیام/

کد خبر 139305281