وحید یونسی، کارشناس ارشد باستانشناسی پایگاه میراث جهانی تختجمشید در یادداشتی نوشت: باستانشناسی به عنوان دانشی که به مطالعه گذشته انسانها از طریق آثار تاریخی میپردازد، از همان آغاز پیدایش خود با پرسشهای پیچیدهای مواجه بوده است که پاسخگویی به آنها تنها در چارچوب یک علم مستقل ممکن نمیشد. ویژگی اصلی باستانشناسی، نیاز مداوم آن به همکاری با سایر رشتههای علمی برای بازسازی گذشتههای دور است. از این رو، علوم میانرشتهای در باستانشناسی نقشی بنیادین ایفا میکنند و جایگاهی کلیدی در گسترش افقهای دانشی این حوزه دارند.
یکی از مهمترین زمینههای همکاری میانرشتهای در باستانشناسی، بهرهگیری از علوم زمین است. شناخت لایههای رسوبی، فرآیندهای زمینشناختی و تغییرات اقلیمی به باستانشناس کمک میکند تا جایگاه زمانی و مکانی یافتهها را دقیقتر تفسیر کند. برای نمونه، روشهای ژئومورفولوژی و زمینباستانشناسی امکان بررسی تأثیر فرسایش، رسوبگذاری و تغییر مسیر رودخانهها بر استقرارهای انسانی را فراهم میآورند. به همین ترتیب، مطالعه فسیلهای گیاهی و جانوری در چارچوب دیریناکولوژی میتواند تصویری روشنتر از محیط زیست انسانهای گذشته به دست دهد.
علوم شیمی نیز در تحلیل مواد باستانی نقشی تعیینکننده دارند. با استفاده از تکنیکهایی چون طیفسنجی جرمی یا فلورسانس پرتو ایکس (XRF )، پژوهشگران قادرند ترکیب شیمیایی ابزارها، سفالینهها یا فلزات کشف شده را مشخص کنند و از این طریق به مبدا تولید، فناوری ساخت یا شبکههای مبادلاتی جوامع باستانی پی ببرند. همچنین در حوزه باستانسنجی، سنیابی مطلق به روشهایی مانند کربن ۱۴ یا ترمولومینسانس، امکان تعیین تاریخ دقیقتر آثار را فراهم میکند و به بازسازی توالی رویدادهای فرهنگی یاری میرساند.
در کنار علوم طبیعی، زیستشناسی و بهویژه ژنتیک نیز تحولی چشمگیر در باستانشناسی ایجاد کرده است. استخراج و مطالعه DNA باستانی از بقایای انسانی یا جانوری، دریچهای تازه به سوی شناخت خاستگاه جمعیتها، الگوهای مهاجرت و حتی بیماریهای گذشته گشوده است. برای مثال، پژوهشهای ژنتیکی در دهههای اخیر نقش بزرگی در روشن شدن مسیرهای پراکندگی انسان خردمند در قارههای مختلف ایفا کردهاند.
همچنین همکاری با رشتههای علوم انسانی و اجتماعی بعد دیگری به پژوهشهای باستانشناسی میبخشد. انسانشناسی فرهنگی، زبانشناسی تاریخی و قومباستانشناسی ابزارهایی هستند که به فهم بهتر معنا و کارکرد پدیدههای مادی یاری میرسانند. برای نمونه، مقایسه سنتهای شفاهی یا شیوههای معیشت جوامع معاصر با شواهد باستانی، امکان ارائه فرضیههای دقیقتر درباره سازمان اجتماعی یا باورهای دینی مردمان گذشته را فراهم میکند.
فناوریهای نوین اطلاعاتی نیز عرصهای تازه از همکاری میانرشتهای در باستانشناسی گشودهاند. استفاده از سامانههای اطلاعات جغرافیایی (GIS)، سنجش از دور و مدلسازی سهبعدی دیجیتال، به باستانشناسان اجازه میدهد که دادهها را با دقت و سرعت بسیار بیشتری تحلیل و بازنمایی کنند. این ابزارها نه تنها در مستندسازی آثار و محوطهها، بلکه در تحلیل الگوهای استقراری و شبکههای ارتباطی گذشته کاربرد گستردهای یافتهاند.
جایگاه علوم میانرشتهای در باستانشناسی تنها به سطح روشها محدود نمیشود، بلکه در شکلگیری پرسشهای جدید نیز نقش دارد. هنگامی که یک باستانشناس به یاری ژنتیک به مطالعه پیوندهای خویشاوندی یک جمعیت میپردازد، یا با استفاده از دادههای اقلیمی گذشته به تحلیل علل فروپاشی یک تمدن میرسد، در واقع مرزهای معرفتی رشته خود را گسترش میدهد. این همافزایی علمی نه تنها باعث افزایش دقت نتایج میشود، بلکه افقهای تازهای برای درک پیچیدگیهای فرهنگی و تاریخی بشر میگشاید.
به طور کلی، میتوان گفت باستانشناسی در عصر حاضر بیش از هر زمان دیگری وابسته به همکاری با سایر علوم است. رویکرد میانرشتهای نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی انکارناپذیر برای پاسخ به پرسشهای بنیادین درباره گذشته انسانها به شمار میرود. ترکیب دادههای زمینشناسی، زیستشناسی، شیمی، انسانشناسی و فناوریهای نوین، تصویری چندبعدی و واقعبینانهتر از تاریخ و فرهنگ بشر ارائه میدهد. بدین ترتیب، علوم میانرشتهای در باستانشناسی نه تنها نقش ابزاری، بلکه جایگاهی معرفتی و تبیینی دارند و به عنوان یکی از ارکان اصلی پیشرفت این علم شناخته میشوند.
انتهای پیام/

نظر شما