رزیفخوانی
واژه رزیف از ماده رزف به معنی آوای شتر در فرهنگها آمده است. نوع خاصی از رزیف که صدا از ته گلو بر میآید تا حدی به معنی واژه نزدیک میشود. دریانوردان جنوب به هنگام به آب انداختن شناور تازه ساخته شده از انواع لنج، جهاز یا بوم و نیز وقتی به سفرهای دریایی میروند یا پس از برگشت از سفر مراسم وِیژهای برگزار میکنند که آمیخته با موسیقی و نمایش است. در این مراسم شرکتکنندگان که تعداد آنها گاه به چهل نفر میرسد در دو ردیف مقابل هم قرار میگیرند و هرکدام خیزرانی به دست میگیرند و هماهنگ با ضرباهنگ دهلها حرکتهایی انجام میدهند که هر کدام نماد و نشانه اتفاقی است.
نوازندگان معمولاً سه نفر دهلزن هستند که با نظم خاصی آهنگهای مرتبط با واقعهای را مینوازند و دو تا سه نفر به شکل همخوان موضوعی را با نوایی خاص میخوانند و دیگران در پاسخ همخوانی ذکرگونهای همراه با حرکتهای ویژه انجام میدهند. این مراسم بیشتر سرود سفر است و به شکل نمادین به موضوعاتی خاص اشاره دارد. از ذره ذره این حرکات حکایتی شنیده و بهتر است بگوییم از چشم خیال دیده میشود. آنها که در حلقه ذکر مینشینند ماجراهای سفرهای دریایی را مو به مو بازگو میکنند. جذبه این موسیقی در هماهنگی بدنها با آواها و دهلهاست. با کمی تأمل میتوان ریزهکاری اعجابانگیز این موسیقی را در چرخش حسابشده ضرباهنگ دهلها شنید به گونهای که گویا مراسم آینه خشم و مهر دریاست.
مراسم با مدح رسول خدا (ص) شروع میشود و آرام آرام مردان که در دو ردیف ایستادهاند با خم شدن به جلو و چپ و راست مصراعی از بیت خوانده شده را هماهنگ و همردیف به نوبت پاسخ میدهند. با گرم شدن مراسم حرکتها تندتر شده و مجلس جذبه خاصی مییابد. در گذشته این مجلس به ذکر وقایعی اختصاص مییافت که به هنگام سفر برای دریانوردان پیش آمده بود یا پیش از سفر آگاهی میدادند که ممکن است با این حوادث روبرو شوند. مثل برخورد با طوفانهای سهمگین، روبرو شدن با دزدان دریایی، خرابی و شکستگی شناور، بیآبی و بیغذایی، گم شدن در دریا و بیماریها و حوادث تلخی که ممکن بود با آنها روبرو شوند. مجلس رزیف، مجلس ذکر این حوادث است. گاه نیز داستانهای دیگری به این وقایع میافزودند مثل برده خریدن، معامله کردن، پیام فرستادن یا نحوه پارو زدن، شراع کشیدن و لنگر انداختن.
گاه دو ردیف رزیفخوان نقش دو گروه پارو زن را به نمایش میگذارند که با آهنگی خاص هماهنگ پارو میزنند. با دقیق شدن در چرخش خیزرانها این هماهنگی پاروها را میتوان دید. گاه شانه پاروزن در حرکتی خاص به سویی خم میشود این نشانه خیزرانی است که بر دوش او فرود آمده تا از خواب برخیزد. وقتی گروه نشسته مراسم را اجرا میکند زمینه حزن و اندوه است و دلهای نگران با اضطراب همنوا میشوند. اما به گاه شادی گروه میایستد و شکل اجرایشان از شادی گروهی است یا به خشکی نزدیک یا با دریای آرام روبرو میشوند. وقت یاری خواستن از جهاز و لنج و بومی دیگر چرخش حرکات معنای ویژهای دارند و به وقت معامله زبان موسیقی رنگ دیگری میگیرد. تنهایی و غم بنمایه بخشی دیگر از مراسم است. اگرچه از خانواده به دورند اما لحظهای از یادشان غافل نمیشوند ازاینرو با شوق و گاه با اندوه بهوسیله باد پیام میفرستند با یادشان روحیه میگیرند. میدانند که زنها از دوریشان در اندوهند و در این مدت حتی لباس آنها را که میشویند در سایه اتاق یا بادگیر خشک میکنند تا بوی مرد در خانه بپیچد.
رزیف یکی از اصلیترین نوع موسیقی دریاست که با نامهایی چون یزلهخوانی در بوشهر هم مورد توجه است و کمتر دریانوردی است که در حلقه ذکر رزیف ننشسته باشد. او همراه با دیگر یاران بارها تمرین بالاکشیدن بادبان، پایین آوردن آن، پارو زدن، آماده شدن برای مبارزه با دزدان دریایی، حالت دلباختگی و هجران را انجام داده است. رزیف هویت مردان دریاست.
ازوا
واژه ازوا بهمعنی آمدن و کسی را با خود آوردن است. شاید براساس همین معنی این مراسم ویژه بردن داماد به حجلهگاه عروس است. این مراسم از هر نظر شبیه رزیف است. با این تفاوت که رزیف از نظم خاص برخوردار است و آغاز و انجامی دارد اما ازوا در بند نظم و ترتیب نیست و بیشتر سرود شادمانی است. در جشنها و بیشتر عروسیها مراسم ازوا برگزار میشود. آنچه خوانده میشود از خوشیها و سرخوشیهاست. رقص اساس مراسم ازواست و شرکتکنندگان با همه وجود میخواهند از جنبش و حرکات شادمانه بهره ببرند. این مراسم نیز متأسفانه با آمیختن گاهنواهای عربی از اقلیم خود هرمزگان فاصله میگیرد درحالیکه از مراسم بسیار کهن این دیار است و با توجه به نوع آهنگ و حرکات جمعی جغرافیای موسیقی به خوبی خود را نشان میدهد. رزیف و ازوا هر دو از نوع سازمان یافته کارآواها به حساب میآیند اما از آنجا که خواندن و نواختن جز اصلی این دو موسیقی است از کارآواها فاصله میگیرند.
مولودیخوانی (مولویخوانی)
این موسیقی بدون شک باقیمانده از سماع صوفیان ایرانی است. دف در مرکز دایره ذکر قرار دارد و هماهنگی و همخوانی رکن اساسی این موسیقی است. ترنم نرم و لطیف واژهها همراه با موسیقی ملایم در آغاز به شور و شیدایی میانجامد و در نهایت به خلسه عارفانه میرسد. تکخوان مولودی را پیش میبرد و همنوایی گروه به آن شور و حال میبخشد. شعر بار معنوی دارد و بیشتر در مدح رسول خدا و ائمه است.
موسیقی زار
این موسیقی مکاشفه است و همواره در ململی از وهم پیچیده میشود. بیش از آنکه شنیدنی باشد دیدنی است. مراسم را نمیگویم؛ خود موسیقی هیبت و شمایل دارد. دهلها در این موسیقی هماهنگکننده نیستند، مفسرند. خبر میدهند و اهل هوا را از هزارتوی وهمآلودی میگذرانند. موسیقی زار محرم اهل است و بیگانه با نامحرم. خواننده به کمک نوازندگان دهلها و همراهی اهل هوا انواع آهنگها را میخواند شاید یکی از آنها مربوط به باد زار باشد. بسیار گرم است و سرخ رنگ. از هرکجا که آمده باشد اینجایی است. ریشه در این دیار دوانیده و بهخوبی میتوان دستگاههای موسیقی اصیل هرمزگان را در آن نشان داد. متنوع است و گوشنواز با حزنی که پیوسته با آن همراه است. در تقابل با هول و هراس، پنجرهای به روی سرخوشی میگشاید و سبب آرامش اهل هوا میشود. انواع دهل، تمبوره و منچول از بارزترین ابزار این موسیقی است. هر باد زار آهنگی مخصوص به خود دارد و همین سبب تنوع این موسیقی شده است.
لیوا (بازی)
موسیقی لیوا از خانواده موسیقی زار است. با این تفاوت که پیامآور سرخوشیهاست. فقط موسیقی است و در بند هیچ یک از مراسم نیست. سماع اهل هواست. ازاینرو مقدس است. انواع دهلها همراه با سرنای ویژه زمری در خدمت موسیقی لیوا هستند تا اهل هوا با تختهزنی (کفزدن مخصوص) و دلهزنی (کوبیدن بر حلب) این حلقه شادمانی را کامل کنند. آهنگها تند و گرم و متناسب با حرکات بدن که از بیخودی به چپ و راست متمایل میشوند، هستند. موسیقی لیوا گلچینی از بخش شاد موسیقی زار است. واژه لیوا احتمالاً برگرفته از واژه لوا به معنی اسب و مرکب باد زار باشد. در فرهنگ نمادها آمده است در زار حبشی نوعی واگشت نقشها میان اسب و اسبسوار بهوجود میآید. تسخیرشدگان وودو در هاییتی مانند تسخیرشدگان آفریقا و برزیل اسبان «لوا» خود خوانده میشوند و زار چیزی جز اسبش نیست (شوالیه، ۱۴۱:۱۳۷۸).
منابع:
شوالیه، ژان و آلن گربران (۱۳۷۸)، فرهنگ نمادها، جلد اول، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی، نشر جیحون.
وجدانی، بهروز (۱۳۷۶)، فرهنگ موسیقی ایرانی، انتشارات پژوهشگاه میراثفرهنگی.
باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۶۹)، نای هفتبند، نشر عطائی.
* گزارش: علی رضایی
* عکس: میلاد رفعت
انتهای پیام/