او در همه سفرهاي خارجي مهم احمدينژاد همراه و در کنار او بود، حضور پر رنگ مشايي در کنار رئيسجمهور از عوامل مهم تضعيف ارتباطات دولت با مجلس و روحانيت، علما و مراجع تقليد در دوره دولت نهم به شمار ميرود و بارها در آستانه چالش حاد فيمابين قرار گرفت که به گونهاي فروکش کرد و البته هميشه به شکل آتش زير خاکستر باقي ماند.
اينک در آستانه تشکيل دولت د هم انتصاب مشايي به عنوان معاون اول رئيسجمهور توسط احمدينژاد به عنوان نخستين گام شکلگيري دولت دهم موجب شعلهور شدن آن آتش شده است و در فاصله بسيار کمي، از اين انتصاب آن هم در شرايطي که هنوز التهابات ناشي از مسائل انتخابات و پيامدهاي آن وجود دارد. افراد متعدد و رسانههاي اصولگرا نسبت به اين کار رئيسجمهور واکنش نشان داده و خواستار لغو حکم وي و تجديد نظر در اين تصميم شدهاند.
بحث اينجاست که چرا افراد سينهچاک احمدينژاد و روزنامههاي ستايش گر احمدينژاد نه تنها در دوران انتخابات که در پيش و پس از آن اينک با اين انتصاب عصباني شدهاند و خواستار لغو حکم وي هستند. ما بر اين باوريم که اين موضع گيري بر خلاف ادعاي مطرح، از سر دلسوزي نيست، بلکه يا از سر حسادت است و يا سهمخواهي؟ چرا؟
با نگاهي به دلايل مطروحه اين روزنامهها و آقايان که ادعا ميکنند از سر خيرخواهي و دلسوزي براي دولت يا اصولگرايي، اين اعتراضها را مطرح ميکنند. معلوم ميشود که ادعاي آنان درست نيست، بلکه بايد انگيزه ديگري در پشت قضيه باشد که همان گونه که گفتيم، يا حسادت است و يا سهمخواهي و شايد جهل و ناداني که البته دامن اين علامههاي دهر از آن مبر است!!!
يکي از دلايل مهم اعتراض به حضور و نقش مشايي هم در دولت نهم و هم به طريق اولي در مسئوليت اخير وي موضع گيري او در برابر ملت اسرائيل بوده است که وي مردم اسرائيل را دوست دانسته بود که البته اين موضعگيري کاملا نادرست و از نداشتن شناخت نسبت به ساکنان غاصب مستقر در سرزمينهاي اشغالي و هويت و مليت آنان ناشي ميشود و با همه اصول و ارزشهاي انقلاب اسلامي و نظام مغايرت داشت که اين موضع مورد اعتراض مراجع و بسياري از مسئولان ديگر و مجلس و رسانه ها واقع شد که قطعا بسياري از آنها، هم از سر دلسوزي و حساسيت به اصول و ارزشها بود و سرانجام با دخالت رهبري انقلاب، تنشهاي ناشي از آن آرام شد.
در حالي که آقاي احمدينژاد درست در روز پنجشنبه، پيش از اظهار نظر رهبري معظم انقلاب در نماز جمعه، درباره اين نظر اعلام کرد: \"موضع در پيش گرفته شده از سوي مشايي، موضع دولت است نه موضع شخصي وي.\"
ازجمله دلايل مطروحه ديگر، بحث سازمان حج و زيارت و مراعات نکردن نظر رهبري در اين زمينه بود که آن هم عامل و تصميمگير اصلي آقاي احمدينژاد بودند که مورد تذکر رهبري هم قرار گرفتند و مشايي، مسئول سازمان ذي نفع بود که به دليل منافع سازماني اين کار را کرده بود.
دليل ديگر معترضان، حضور مشايي در نشستي در ترکيه بود که شرايط مناسبي براي شرکت يک مسئول از جمهوري اسلامي را نداشت، در صورتي که آنچنان صحنههايي در افتتاحيه بازيهاي آسيايي قطر با حضور آقاي احمدينژاد نيز انجام شد، پس چرا تنها مشايي بايد براي شرکت در چنين جلسهاي مورد سؤال و انتقاد قرار گيرد؟
دليل ديگري که مطرح ميشود، عدم توانايي در اين حد است و مطرح ميکنند که براي برخي مديريتهاي مياني و کم اهميت مناسب است. در صورتي که نگاهي به متن حکم مشايي براي معاون اولي که از سوي رئيسجمهور صادر شده، نشاندهنده چيز ديگري است.
احمدينژاد در حکم مشايي آورده است: \"اينجانب جنابعالي را انساني خودساخته و مؤمن، دلباخته حضرت صاحبالزمان (عج) و با تعهدي آگاهانه و عميق به خط نوراني ولايت و مباني جمهوري اسلامي و خدمتگزاري توانمند و صديق به ملت الهي و عزيز ايران ميشناسم.\"
همچنان احمدينژاد پيشتر در اظهار نظري، مشايي را اسلامشناسي بزرگ معرفي کرده بود. حال آيا کساني که احمدينژاد را واجد همه شايستگيها و صلاحيتها براي رياستجمهوري اسلامي ايران دانسته و وي را براي اين مسئوليت بزرگ به مردم معرفي و از وي تبليغ و تمجيد کردهاند، و در اصولگرايي صداقت، شجاعت، و ... وي ترديدي ندارند، به اندازهاي که براي خودش معاوني برگزيند، آن هم معاوني که چنين تعاريف بلندي از وي مطرح ميکند، اختياري قايل نيستند.
احمدينژاد بيش از شش سال است در شهرداري و دولت نهم با مشايي به عنوان نزديکترين همکار، کار ميکند و چند سالي است که با وي قوم و خويش شده و ارتباط خانوادگي هم دارند. اگر معترضان به مشايي، وي را فاقد صلاحيت ميدانند، چرا همين مواضع را از احمدينژاد و دولت وي بياشکال دانسته و در برابر آن سکوت و حتي حمايت و توجيه ميکنند.
اگر اين مواضع نادرست است که هست، از رئيسجمهور قطعا بدتر است تا معاون وي. کساني که احمدينژاد را يکي از شايستهترينهاي جريان اصولگرا ميدانند، بايد مشايي را گل ديگر اين سبد بدانند؛ يک بام و دو هوا نميشود، مگر اين که بپذيريم که قصد از اين اعتراض به يکي و تعريف و تمجيد از ديگري، دليل ديگري غير از دلسوزي و گريبان دريدن براي اصولگرايي داشته باشد.
پس نتيجه اين ميشود که اتفاقا هماهنگترين و شايستهترين و همفکرترين معاون اول براي آقاي رئيسجمهور، مشايي است و طرفداران آقاي احمدينژاد از سر دلسوزي براي اسلام و اصولگرايي نيست که با انتصاب مشايي مخالفت ميکنند، چون آنان احمدينژاد را با همين فکر و مواضع براي مسئوليت بالاتر از معاون اولي، يعني خود رياستجمهوري شايسته ميدانند، بلکه از سر حسادت به مشايي است يا سهمخواهي و يا نيات ديگري که بعدها معلوم خواهد شد.
انتهای پیام/