*حمید ضیایی پرور- روز چهارشنبه 30 مهر 93 خسته و کوفته از سفر استانی زنجان برگشته بودیم، ساعت یک بامداد به خانه رسیدم و باید ساعت 5 بامداد نیز در پاویون دولت در فرودگاه مهرآباد می بودیم برای سفر به شهر سوخته. در این پرواز هیاتی بلند مرتبه از یونسکو به سرپرستی هائوپینگ رییس مجمع عمومی یونسکو، مسعود سلطانی فر و تیم سازمان میراث فرهنگی را همراهی می کرد.
در این هیات افراد نام آشنایی مانند دکتر جلالی سفیر ایران در یونسکو نیز همراه هیات بودند. پرواز با تاخیری 90 دقیقه به زابل انجام شد. همین تاخیر فرصتی فراهم کرد تا در همان پاویون فرودگاه اولین ملاقات میان رییس سازمان میراث فرهنگی و رییس کنفرانس یونسکو فراهم شود. ملاقاتی که البته بخشی از آن به خوش و بش های مرسوم ایرانیان و شوخی های دیپلماتیک گذشت.
طوری که قهقهه میهمانان فضای سالن را پر می کرد. شاید هم این تدبیر سلطانی فر بود تا میهمانان عالی مقام یونسکو یادشان برود پرواز تاخیر دارد. البته او بعدا در جمعی خصوصی تر گفت که به شدت نگران لغو پرواز و متعاقب آن لغو کل مراسم شهر سوخته بوده است. بعد از فرود در فرودگاه زابل در مراسم استقبال، جانبازی بر روی ویلچر به پیشواز هیات آمد. نان و نمک به میهمانان داد تا بخورند و نمک گیر شوند. شهر رنگ و بوی امنیتی به خود گرفته بود. دانشگاه زابل اولین محل حضور هیات بود. دانشجویان و استادان دانشگاه زابل بی صبرانه منتظر شروع مراسم بودند. این واقعه یعنی ثبت شهر سوخته در فهرست میراث جهانی یونسکو می تواند زابل و به طور کلی استان سیستان و بلوچستان را به قطب گردشگری منطقه تبدیل کند.
سخنرانی ها یکی از پس از دیگری انجام شد و مسئولان محلی گوی سبقت را از یکدیگر برای حضور در پشت تریبون می ربودند. البته به همه آنها نوبت داده شد تا در ثبت لحظات تاریخی این رویداد مهم جهانی سهمی داشته باشند. یکی از نمایندگان زابل بعدا در خودرویی که برای انتقال به محل بعدی در نظر گرفته شده بود علت نوبت ندادن به او را سوال کرد و ظاهرا برایش سوء تفاهمی رخ داده بود.
سخنان دکتر جلالی سفیر ایران در یونسکو بیش ازدیگران به دل من نشست. او به زبان فارسی و انگلیسی به میهمانان خارجی
مراسم خوش آمد گفت. جلالی اهمیت شهر سوخته را در این دانست که اکنون ایرانیان و سیستانی ها صاحب و نگهبان یک میراث بشری هستند. ثبت شهر سوخته در یونسکو یعنی این شهر فقط یک شهر ایرانی نیست بلکه به جهان و به بشریت
تعلق دارد. او گفت همین که بالاترین مقام یونسکو خود شخصا برای رونمایی از لوح شهر سوخته به زابل سفر کرده است نشانه اهمیت فوق العاده موضوع است. او خطابش را به دانشجویان کرد و گفت: شما اکنون می توانید دهها
رساله کارشناسی ارشد و دکترا در حوزه میراث فرهنگی و ایران باستان بنویسید. شهر سوخته آن قدر بزرگ هست که برای دهها سال کار برای تحقیق و پژوهش داشته باشد. او باز هم گفت و گفت و به اینجا رسید که از عجایب شهر سوخته این است که هیچ ابزار قتاله ای در میان هزاران شی کشف شده در آن یافت نشده است . نه شمشیری و نه خنجری و نه نشانه ای از جنگ و جدال و درگیری. شهر سوخته تمدنی در دل تاریخ با قدمت 5400 سال است که در آن اقوام و گروه های مختلف ایرانی در کنار هم با صلح و آرامش می زیسته اند.
نوبت به دکتر سجادی رییس گروه باستان شناسی شهر سوخته رسید که بگوید: ایرانیان در این دوره تاریخی به فناوری جراحی جمجه، نخ ریسی، ساخت انیمیشن، و ساخت چشم مصنوعی دست یافته بودند.
امام جمعه زاهدان نیز سخنرانی پر شور و حرارتی داشت. او نوک تیز حملات خود را متوجه کشورهای غربی کرد که میراث باستانی ایران را به بهانه اکتشاف و نگهداری در موزه هایشان به غارت برده اند. سلطانی فر هم مثل همیشه با آمار و اعداد جدید مخاطبان را شگفت زده کرد. به ویژه در حوزه گردشگری و تاکید بر اینکه ثبت جهانی شهر سوخته می تواند منجر به رونق گردشگری در این منطقه شود. پیام رییس جمهور قرایت شد و کلیپی با محوریتویژگی های شهر سوخته به نمایش درآمد و در پایان هیات راهی شهر سوخته شد.
شهری در 56 کیلومتری زابل و در حوزه تقسیمات کشوری شهرستان هامون. با وسعتی حدود 151 هکتار که مردمانش در فاصله حدود 5400 سال تا 4 هزار سال پیش زندگی می کرده اند. بازدید از موزه شهر سوخته و صرف ناهار در سیاه چادر اولین برنامه تنظیم شده بود. برای میهمانان خارجی که سفیر چین در ایران نیز در میان آنها بود نشستن بر روی زمین و صرف ناهاری موسوم به گوشت داغ خاطره انگیز بود به گونه ای که دهها عکس یادگاری از این صحنه می گرفتند.
آنگاه نوبت به بازدید از خود محوطه شهر سوخته رسید. قبلا با دیدن عکس ها و تصاویر این محوطه باستانی تصوری از آن در ذهن داشتم اما با حضور در منطقه به ویژه پیمودن دهها کیلومتر در میان کویر داغ و رسیدن به این نقطه، همه آن ذهنیت ها در من فرو ریخت. اینجا تا دلتان بخواهد تپه هست و کویر و شن. در بالای اولین تپه شهر سوخته ، جایی که مکانی به نام کاخ شهر وجود داشت و اطراف آن طناب کشی شده بود آنقدر سفال شکسته بر روی زمین ریخته شده است که افراد در واقع بر روی آنها راه می رفتند و من لحظه ای تکان خوردم. چرا که صدای شکستن سفال هایی با قدمت 5400 سال را در زیر پایم میشنیدم! بعدا در پرواز برگشت به تهران از بخت خوش من در کنار دکتر سجادی باستان شناس اصلی شهر سوخته قرار گرفتم و در این باره از او توضیح خواستم که چرا این سفال ها جمع آوری نمی شود و او گفت بخش اصلی سفال های سالم جمع آوری شده و تازه جایی که هیات حضور پیدا کرد حتی ورودی شهر سوخته نیز به شمار نمی رود . اینجا یک خانه یا کاخ یا محوطه کوچک یا قبرستان یا محیط شخصی نیست بلکه شهری است مدفون در دل خاک که به گفته سجادی اکتشاف و مطالعه کامل آن به دلیل وسعتش 140 سال زمان خواهد برد! البته او گله کرد که هیات بازدید کننده بدون توجه به طناب کشی ها و مسیر تعیین شده بر روی دیوارهای آن کاخ باستانی راه رفته اند. این طور برداشت کردم که روند بازدید از دست تیم کنترل کننده خارج شده بود! ظاهرا آنها برای این حجم بازدید کننده که دو سوم آنها مسئولان محلی بودند آمادگی نداشتند. شاید به همین دلیل حتی یک بطری آب هم دست میهمانان ندادند!
روی تپه ورودی شهر سوخته به دوردستها چشم می دوختم و تا چشم کار می کرد تپه بود و آثار حفاری هایی که به صورت نقطه های کوچک در برخی حیطه ها دیده می شد. آنجا که قرار می گیری عظمت این شهر را متوجه می شود. لوح شهر
سوخته که ورودی آن نصب شده بود با حضور مقام ارشد یونسکو پرده برداری شد و هیات راهی زاهدان شد. در زاهدان میهمانان تنها فرصت اندکی برای استراحت در هتل استقلال داشتند و بعد شرکت در جلسه کارگروه توسعه گردشگری استان
در برنامه بود. مسئولان محلی در حضور سلطانی فر درد دل کردند و از بی توجهی به بخش خصوصی فعلی در حوزه گردشگری در سالهای گذشته گفتند و اینکه صنعت گردشگری در این دیار تحت تاثیر اخبار منفی مخابره شده از استان قرار
گرفته است. دکتر سجادی و دکتر شیرازی البته پاسخ دادند در 24 ماه گذشته حدود 4هزار خبر خوب از اکتشافات شهر سوخته به دنیا مخابره شده است. به نظرم اغراق آمیز می آمد.
بازدید از موزه زاهدان آخرین برنامه سفر بود. موزه ای که در آن می شد آثاری از شهر سوخته را نیز دید. ضیافت شام نیز در رستورانی سنتی برگزار شد ولی این بار میهمانان خارجی از نشستن بر روی زمین برای خوردن شام خسته شده بودند. یکی از آنها در مکالمه ای شوخی – جدی با دکتر مجیدی سفیر سابق ایران در یونسکو می گفت که این طولانی ترین روز زندگی اش بوده است.
در حاشیه این ضیافت در حالی که هیات آماده رفتن به فرودگاه می شد ملاقات رسمی میان سلطانی فر و هائوپینگ انجام شد ملاقاتی که شاید از نظر نتایج، بشود مهمترین رخداد این سفر یک روزه دانست. هائو پینگ مردی پرنفوذ در دولت چین و بالاترین مقام آموزشی در این کشور است. کشوری که سالیانه 50 میلیون گردشگری خارجی دارد و 90 میلیون گردشگر به دنیا می فرستد!دو طرف تفاهم کردند که برنامه ای کاری برای توسعه گردشگری میان ایران و چین داشته باشند. کارگروهی مامور پیگیری این تفاهم شد و لباس محلی سیستان و بلوچستان به مقام مذکور اهدا شد.
ساعت 3 بامداد جمعه به خانه رسیدم. درست 24 قبل برای عزیمت به فرودگاه در همین ساعت بیدار شده بودم. یاد حرف مقام چینی افتادم: این طولانی ترین روز زندگی ام بود.
انتهای پیام/