غلامرضا بنی اسدی- ایرانی است و نوروز ایرانی، ایرانی است و بهاری که با شکوفه به سلام می آید. ایرانی است و سفر به گوشه گوشه این دیار که تابلوی بهشت را فرانگاه آدمی می گذارد. ایرانی است و سنتی زیبا به نام سوغاتی سفر. سفر به هر دیاری که باشد سوغات خود را هم خواهد داشت .گاهی در ذهنم مشابه سازی می کنم بین سفر و سوغات و نعمت و شکر آن. در آموزه های دینی تاکید شده است که شکر نعمت باید از جنس همان نعمت باشد. یعنی وقتی دستی باز داری ، شکرانه اش سر به سجده بردن تنها نیست بلکه باید گرهی هم باز کنی. وقتی دست طبیبانه داری فقط دعا خوانی کفایت نمی کند بلکه باید دردی را هم درمان کنی. وقتی قامت کشیده داری هم فقط لاحول ولا قوه الا بالله... شکر نعمت سلامت و قوت را کفایت نمی کند بلکه باید دست افتاده ای را هم بگیری. وقتی چشم بینا داری باید راه را هم بیابی و به مردمان نشان دهی ومخلص کلام، شکر نعمت باید از جنس همان نعمت باشد. شکری چنین است که نعمت افزا می شود و روی گردانی از شکری چنین هم فرقی با کفران نعمت ندارد که باعث می شود نعمت از کف برود. « وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (سوره ابراهیم آیه 7) کلام قرآن است که در ترجمان فارسی، حکم ضرب المثل هم یافته است که؛
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
حالا فکر می کنم قصه ما ایرانیان و سفر و سوغات هم بهره ای از این نگاه دارد. یعنی هرکس به هر منطقه ای که سفر می کند باید سوغاتی از محصولات همان منطقه به همراه آورد. اصلا شکرانه سفر سلامت به مشهد و اصفهان و شیراز و قم و اهواز و مازندران و همدان و گیلان و.... این است که از صنایع دستی آن دیار به یادگار آوریم و براساس سنت ایرانی سوغات و هدیه، از رهآورد سفر به عزیزان مان هم هدیه دهیم. مثلا حیف نیست کسی گزرش به فارس زیبا و میبد بیفتد و چمدانش از «کارتوفی»، «کارششوک» و « کارکرباس» خالی بماند؟به تبریز بزرگ بروی و دستانت از هنر دستان هنرمند ممقان دوزی خالی بماند؟ به اصفهان نصف جهان گذرت بیفتد و از صنایع اصیل این خطه چون فرش و گلیم و محصولات قلمکارسازی، خاتم سازی، قلمزنی محصولات نقره ای مسی و برنجی، منبت کاری، گيوه بافی و گيوه دوزی، مليله سازی، مينا کاری، فيروز کوبی و...بی بهره برگردی معنایی جز کفر نعمت دارد؟ هوای خوزستان به سرت بزند و به دیار یادگاران برسی و یادت نباشد هنرمندان صنایع دستی آن سامان چه هنری در کار
کپوبافی، حصيربافي، گليم، احرامي، گيوه، خراطی، محرق، ميناکاری و... می کنند؟ به دیار باباطاهر قدم بگذاری و دستت از هنرساخته های سفالگري، صنايع دستي چوبي، چرم سازي، شيشه گري دستي، حجاري، حصيربافي و... سهمی نداشته باشد؟ راهی دیار رستم و زال، سیستان و بلوچستان شوی اما در باز آمدن خودرویت از سوزن دوزی، حصیربافی، چادربافی، قالی بافی و... پر نشود؟ خب اسم این را چه می شود گذاشت؟ آیا شما با این قلم هم نظر نیستید که باید در سفر با خرید سوغاتی که حاصل هنرمندی هم وطنان ماست هم یادگاری از یک سفر داشته باشیم و هم به صنایع دستی به عنوان یک صنعت هویت ساز و هویت بان احترام بگذاریم تا هنرمندان ما نیز نفس تازه کنند و نگذارند مصنوعات در هم چینی جای هنرساخته های ایرانی را بگیر. اگر هنر هنوز هم نزد ایرانیان است و بس، ما خود باید بدان اهتمام کنیم تا فرش موفقیت را از زیر پای مان بیرون نکشند. اگر قرار است صنعتگران مبلغ هنر ایرانی باشند اول خود ما باید آنان را به رسمیت بشناسیم. پس نوروز ایرانی را با سفر ایرانی و سوغات ایرانی ، ملی تر کنیم.
\n

انتهای پیام/

کد خبر 139501066