ژان شاردن فرانسوی در سیاحتنامهاش صنعت دباغی و چرمسازی ایران را صنعتیدستی توصیف میکند که ایرانیان در آن از همه استادترند و درباره چرم ساغری که ایران در زمان او (۱۶۶۵ میلادی) به هندوستان و خاور نزدیک صادر میکرد به تفصیل سخن می گوید؛ اما اگرچه قدمت چرمسازی غیرقابل اغماض است.
خبرنگاریم و نیک میدانیم بدخبرها احاطهمان کردهاند اما در این حین خرسند میشوی آنگاه که مخاطب وفادار، تماس میگیرد و میخواهد، از مشقت و تلاش یک زوج گیلانی سَراجکار -که در هجوم ناملایمات و پس از سوختن کارگاه و دار و ندار، همچنان دست پایمردی بلند داشته و با مشقت بسیار میراث ۲۵۰ ساله اجداد، پاس میدارند تا در طوفان زمان هویت بدارند- گزارشی تولید و انتشار یابد.
در دنیای خبر دست رد زدن به سینه سوژهها گناهی است نابخشودنی؛ پس از تماس با مدیران اداره کل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان و تایید موضوع و تماس با خانواده نصیری راهی کارگاه حجره چرم سازی شدیم و پس از گذر از کوچههای تو در تو در خیابان استقامت رشت، نشان کارگاهی هویدا شد که با خطی درشت بر روی آن نوشته شده بود \"کارگاه حجره چرم در رشته سراجی سنتی (چرم دوزی) زیر نظر پیشکسوت سراجی سنتی حمید نصیری کارآموز می پذیرد\".
فریده عسکری همسر حمید نصیری در به روی ما میگشاید و در کارگاهی که عطر چرمش از پلههای پر ز شمعدانی، مشامِ جان خوش میکرد، پذیرای گروه می شوند؛ همه چیز در کارگاه نشان از شوق، طرح، وجد، اصالت و رقصِ دست بر قلاب و چرم و جَرده (گیره یا نگهدارنده چوبی چرم) دارد.
همه چیز بوی قدمت و اصالت دارد و قابی بر دیوار نشان از صنعت اجدادی شان که بر آن نوشته : مرحوم استاد حسین نصیری حقیقی فرزند مرحوم استاد حاج شفیع و نوه استاد حاج حسین علی نصیری حقیقی از استادان سراجی سنتی بوده و نسل به نسل و سینه به سینه بیش از ۲۵۰ سال این رشته را در خانواده خود زنده نگه داشتهاند در سال ۱۳۹۰ و ۹۱ تعدادی از ادوات سراجی سنتی را به موزه رشت اهدا کردهاند.
استاد حمید نصیری که به تازگی عمل مفصل انجام داده و به سختی با عصا حرکت می کند، میگوید : «با همه تلخکامیهای زندگی، این حرفه اجدادی را با همه نکوهشها و سرکوفتها با عشق، پاس داشته و برای حفظ این میراث معنوی که هویت است، تاپای جان ایستاده و خواهم ایستاد.»
او احیای سراجی سنتی را پس از سالها بیتوجهی، مدیون مدیران میراث امروزی میداند و ادامه میدهد: «حمایت از هنرمندان صنایعدستی تنها مادی نیست بلکه نشستن پای صحبت، دردلها و یک فنجان چای نوشیدن با آنان نیز دلگرمشان میکند.»
او ادامه میدهد: «کارگاه و مغازه اجدادی ام اسیر زبانه های آتش شد و فرزندم نیز در این اثنا از دست رفت و در جریان آتش سوزی ناچار به برپای داشتن چادر در دل برف شدم که منجر به از دست دادن مفصل شد و گمان میکردم دیگر پای نخواهم گرفت اما امروز به حمایت مدیرکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و معاون صنایع دستی ایشان که هنر و زحمت هنرمندان را با همه وجود درک میکنند بار دیگر همزمان با چهلویکمین سال انقلاب پا گرفتیم و کارگاه کوچکمان جان گرفت.»
او که بر پشت میزی نشسته است که بر روی آن پر از چرم و ادوات چرم سازی و کتاب های کهن چرمسازی است و در پشت سرش پردهای سراسری از چرم کرم کاملی نصب است، اوج رونق سراجی سنتی را در زمان میرزا کوچک خان جنگلی میداند و میگوید: «سراجیکاری یا پالاندوزی در دوران کودکی من در دهه ۴۰ عار بود و هرکس میگفت پدرش سراجکار یا پالان دوز است مورد تمسخر واقع می شد؛ اما من بر خلاف همه تمسخرها و حتی مخالفتها و تنبیههای پدر، کنجکاو به یادگیری شدم و همچنان پای حفظ این میراث ایستادم و بر خلاف همه ناملایمات از بازماندگان این رشته هستم؛ اما هنوز جز همسرم مابقی هنرآموزان تا مرحله سراجی سنتی پیش نمیآیند بلکه به چرمدوزی و کیفدوزی بسنده می کنند و این نگرانم کرده است.»
نصیری با این توضیح که سراجی به اشتباه چرمسازی معنا شده و درحالی که سراجی سنتی به معنی همه ادوات چرمین مرتبط با سوارکاری است، افزود: «امروز کمتر کسی این هنر را میداند و جردهای ۱۵۰ ساله را نشان میدهد که غلاف چرمین تفنگی از یاران میرزا بر آن قفل شده و میباید با قلابی ۱۵۰ ساله آن را تعمیر کند.»
او میگوید: «بخاطر دارم مانند امروز که مکانیکی ها مملو خودرو هستند در آن زمانها اصطبلها پر اسب بود و جلوی حجره پدرم همیشه بین ۳۰ تا ۴۰ اسب بود؛ سراجی رونق داشت اما با آمدن ماشینها این حرفه روز به روز رو به افول گذاشت تا به مرحله اغماء رسید اما هویت را نمی توان از تاریخ زدود.»
نصیری تاکید میکند: «تنها به حرمت عشق میخواهم این رشته را نگه دارم و برایش کتاب بنویسم چرا که اگر همین حمایتهای اندک نباشد بزودی میبایست این رشته را نیز تنها در لابهلای ورقهای کتابها پیدا کرد.»
فریده عسکری همسر استاد نصیری سررشته کلام در دست میگیرد و ضمن قدردانی از مدیران میراثفرهنگی گیلان میگوید: «رشتههای صنایع دستی میراثمعنوی ما هستند و متاسفانه برخی از آنها رو به افول و گاه نابودی گذاشت و در برههای برای هیچکس این موضوع مهم نبود.»
او تاکید میکند : «تنها حمایت مالی ملاک نیست و حمایت معنوی ارجح تر است؛ خوشحالیم که مدیران با درک هنر و حمایت از میراث معنوی در راستای احیاء این رشته گام برداشتند.»
او سندی کهن در دست دارد و میگوید : «این سند، مغازه سراجی پدر همسرم است که در آن از سراجی به وسایل اسب یاد شده است.»
او ادامه می دهد: «توریست آلمانی در نوع بافت ادوات چرمین ما متحیر مانده بود و خود بر آن قیمت گذاشت و از سویی یک گردشگر عرب سفارش غلاف شمشیر داد و گفت بهایش مهم نیست بلکه این ظرافت و هنر دست قابل احترام است.»
عسکری بزرگترین مشکل خود را مشکل نمایشگاهی عنوان میکند و میگوید: «اجاره غرفه ها بالاست و مسئولان ارشد استان، صدای ما را نمیشنوند و برخی نمایندهها ما را به کمیته امداد ارجاع میدهند که در آن لحظه دلمان میخواست آسمان بر سرمان فرود آید؛ این رفتار شایسته هنرمندان میراث دار نیست.»
حسین قلعه نویی کارشناس صنایع دستی و مدرس این حوزه معتقد است: «اگرچه صنایعدستی کشور بهویژه صنایعدستی گیلان به رنگ و اصالت و قدمت، نام دار است اما در رقابت جهانی میبایست برای درک بهتر از خود، دعوت به خود بازبینی داشته باشیم.»
او میگوید: «باید بپذیریم این تفاوتهای فرهنگی هستند که هویت آدمها را میسازند و به یقین صنایعدستی هر سرزمینی بخشی از این تفاوتهای فرهنگی را رقم میزند که تاکید بر این تفاوتها و آشکار کردن آنها، جاودانه کردن ارزشهای فرهنگی و به اشتراک گذاشتن میان نسلها و قومیتهاست که از یکسان سازی در گردباد جهانی سازی جلوگیری میکند.»
او ادامه می دهد: «گویی شهرهای امروزی دنیای بیگانههاست؛ انگار کسی علاقهای ندارد بداند در دنیای اطرافش چه میگذرد و برای حل این مشکل میباید بیگانگی از فرهنگ ملی را هشدار داد و هر چه بیشتر به فرهنگ اصیل خویش بازگشت؛ باید ایرانی ماند اما از تمدن روز دنیا نیز عقب نماند.»
قلعه نویی میگوید: «نگاه فرهنگی به برند و برندسازی میبایست مورد توجه باشد، برند و برندسازی فراتر از معادلات ساده و نخست کسب و کار است و کمک میکند که برخی صفات و ویژگیها در سطح کلان به یک فرهنگ نسبت داده شود.»
او ادامه میدهد: «برند شامل همه احساسات، ویژگیها و مفاهیمی است که به یک نام گره خورده است؛ برند، برداشت افراد از یک نام است و از این روی، نمیتوان سرسری و کلیشهای برندسازی کرد.»
قلعه نویی میگوید: «امروز نام سوئیس تداعیگر دقت و ظرافت است، شاید زمانی ساعت سوئیسی با هویت و دقت و کیفیت خود، به نام سوئیس اعتبار میداد اما امروز این روند دگرگون شده و این نام سوئیس است که به ساعتها اعتبار میبخشد.»
پرواضح است که اصالت، رنگ و قدمت از صنایعدستی ایران و گیلان می تراود؛ اما همیشه کلیشههای کلامی همچون صنایعدستی تجلیگر ذوق، صنایعدستی ما و تاریخ کهنش، صنایعدستی هر استان رنگ و بوی ... ، ما از همه بهتریم و ... فوران میکند؛ سخنانی بیش نخنما و کلیشه راه به کجا میکشاند؟ هر سال و سالهای دگر؛ این در حالیست که صنایعدستی اصیل کشورمان در لابهلای صنایع خطی و ماشینی چین و تایلند به سختی نفس میکشد و هنرمندان اگرچه به بهتر شدن وضعیت در دولت تدبیروامید اذعان دارند، اما همچنان در مشکلاتی چون بیمه، تسهیلات، بازار فروش و ... به سر میبرند.»
صنایع دستی گیلان با همه قدمت، اصالت و ذوق هنرمندانش در کشاکش زمان در دست و پنجهنرم کردن با دست نماهای امروزی خوشفکران خارجی شرایطی یافته که هر بار هنری کهن از صنایعدستی و هنرهای سنتی ما به اغماء میرود اما این بار سَراجی گیلان به همت مدیران، مانایی را برمیگزیند. ما کارگاهی که عطر چرمش، مشامِ جان به قدمت و اصالت خوش میکرد را به این امید ترک کردیم که کاش همچنان صنایع دستی سفیران فرهنگی یک سرزمین به شمار آیند تا در توسعه جهانبینی و بسط فرهنگها نقش برجستهای را به خود اختصاص دهند.
انتهای پیام/