در این راستا و برای تدقیق هرچه بیشتر در ساحت نظری صنایعدستی و هنرهای سنتی با جعفر خاندوزی کارشناس صنایعدستی و مدرس دانشگاه به گفتوگو نشستهایم که از نظر میگذرد.
در ابتدا بفرمایید چرا لازم است صنایعدستی در ساحت نظری و آکادمیک مورد مداقه قرار گیرد؟
به چند دلیل مشخص. اول اینکه در دنیای امروز همه پدیدهها و رویدادهای اطراف و اکناف ما چون بهشدت در زندگی ما تأثیرگذارند به همان اندازه نیاز به ثبت و تکثیر آنهاست؛ بنابراین لازم است وارد حوزه نظری شده و برای آن، زبان و ادبیات مکتوب ساخت و یا زبان و ادبیات عملی و پراتیک آنها را تکمیل و بازسازی کرد. به دیگر معنی، تکامل تشریحی پدیدهها و رویدادهای زندگی ما ایجاب میکند برای بقای آنها فکری اندیشید. از سوی دیگر، پدیدهای همانند صنایعدستی سالهاست که تبدیل به رشته و رشتههای دانشگاهی شده و در سطح آکادمیک هم، ادامه بقا دارند. بدین جهت این استلزام جدی وجود دارد که برای اینکه رشتههای بومی هر سرزمین، هر کشور، استان و منطقهای در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی موردبررسی علمی قرار گیرند دانشگاهیان با همکاری هنرمندان و صنعتگران رشتههای مختلف صنایعدستی و هنرهای سنتی، جدای از دانش عمومی صنایعدستی، دانش خاص هر رشته را در سپهر آکادمیک ثبت و ضبط کنند و آنگاه به بررسی و مداقه علمی این دادهها بپردازند.
با درنظرگیری این موارد درمییابیم نیاز امروز صنایعدستی و هنرهای سنتی ایران، بیش از همه، گفتمانسازی است چراکه تا وقتی از لاک پراگماتیسم و عملگرایی محض خارج نشویم و به علمیسازی و علمیاندیشی دست نیابیم مطمئناً بازار نظر و هژمونی فرهنگی را در حوزه صنایعدستی از دست خواهیم داد. هرچند دارد کار میشود اما در دوره جدید فعالیتهای مربوط به صنایعدستی بایستی بیش از گذشته پیگیری شود.
یعنی انسانِ صنایعدستی، در همانجایی که با پراگماتیسم سروکار دارد با ساحت علم و دانش نیز سروکار دارد؟
دقیقاً. به لحاظ انسانشناسی و مطالعات فرهنگی، در دوران پستمدرنیسم که روایتهای کلان و یکّه درهمریخته و انسانِ نوعی، دست به ایجاد و تولید خردهروایتهای واریته و پشتاپشت دست میزند انواع محصولات صنایعدستی نیز در همین اتمسفر مرزهای جهان را درنوردیده و اکنون برخی از محصولات صنایعدستی دیگر تنها از آنِ یک ملت و سرزمین محسوب نمیشوند و تصویری جهانی پیداکرده و انسانِ صنایعدستی در عین تعلق بومی، یک انسان جهانیاند. به عبارت دیگر، شما روایت کلانی چون فرش ترکمن را در نظر بگیرید. زمانی بود که دارای طنطنه ویژه و شکوه و جلال بود؛ اما الان هر انسانی در هرکجای دنیا میتواند روایت خودش را از فرش ترکمن داشته باشد با این پیششرط که تعلق این فرش به ترکمن است. این دو وضعیت با هم، همپوشانی دارند و منافاتی ندارند. گیریم که شما این تعلق را به سیطره ذهنی نام فرش ترکمن معنی کنید. در نتیجه میتوان گفت روند جهانیشدن اگرچه به انسان امکان بیان خود را خارج از محدودیتهای زمانی، مکانی و امکانات قدرتی میدهد، اما و درعینحال در نظر داشته باشیم که در جهان توسعهیافته، دوشبهدوش عرصه عملی آن، بحثها و فحصهای نظری و حتی فلسفی در حوزه ژانر فرهنگی صنایعدستی نیز گسترشیافته و انسانِ صنایعدستی به همان اندازه که دست به تولید و خلق میزند خود یا دیگری درگیر با تئوری هم هست. هرچند به لحاظ نظری، انسانِ صنایعدستی درعینحال که شامل تولیدکننده میشود شامل مصرفکننده هم هست. انسانِ مصرفکننده، امروز در اجتماعی زندگی میکند که بیش از هر زمان دیگری ذهنی است.
امروز در جهان پستمدرن، ذهنیت بر هر امر دیگر مقدم شمرده شده و احتساب عوامل تأثیرگذار بر ذهنیت و هویت انسان، ناممکن شده. هویت بسیاری از انسانها تحت تأثیر کالاهایی است که مصرف میکنند و با هر لباسی که میپوشند و هر چیزی که میخرند و به خانه میبرند، هویتی تازه پیدا میکنند. ایماژهایی که میبینند، مطالبی که میخوانند، چگونگی اندیشیدن به جنسیت خود و... همه در شکلگیری هویت نقش دارند. به همین سبب هم هست که امروز هیچکس از هویت واقعی خود آگاهی ندارد.
بنابراین، در حوزه صنایعدستی انسان تولیدکننده بر یک هویتی که از گذشته آمده پای میکوبد و انسان مصرفکننده اسیر هویتی است که صنایع فرهنگی برایش درست میکنند. ما بایستی در بخش نظری و فلسفی به این بحثها بپردازیم و در گام نخست یک دستگاه گفتمانی ایجاد کنیم. گفتمانی که توسط نوعی از انسانِ صنایعدستی به نام نظریهپرداز ایجاد میشود.
با این اوصاف برای اینکه صنایعدستی اعتلا یابد بایستی به گفتمانسازی در این حوزه پرداخت. در این صورت، مهمترین ویژگیهای گفتمانسازیِ صنایعدستی چه خواهد بود؟
ابتدا دو فرض را درنظر داشته باشیم؛ اول اینکه گفتمانسازی بر نهادسازی ارجحیت دارد اما بااینهمه، چارهای نیست و پس از نهادسازی، به فکر ایجاد گفتمان باشیم. دوم اینکه، در روششناسی علوم انسانی و اجتماعی، بحث دامنهداری با عنوان ساختار- کارگزار هست. بدین معنی که، فعالیتها، کارکردها و کنشهای ما درگیر ساختار و روالی است که متکی و وابسته به کسانی است که در مصدر امور منصوب کردهاند و نهادسازی مبتنی بر فردسالاری است. هرچند در دولت جدید این نقیصه دارد مرتفع میشود اما یک معضل تاریخی است و از آن گریزی نیست. حالا ما با چهار نوع انسان در صنایعدستی سروکار داریم: تولیدکننده- مصرفکننده- نظریهپرداز- و این آخری: کارگزار. اما روی سخن ما در مورد انسانِ صنایعدستی بهمثابهٔ نظریهپرداز است.
بااینهمه، اگر بپذیریم که گفتمان به معنای مجموعه یا دستگاهی بینشی است که از راه واژگان و گفتارهای نهادینهشده، بر ذهنیتها اثر میگذارد و گاه حتی بر آگاهی یک دوران تاریخی نیز سایه میاندازد بی آنکه کاربران بر این ذهنیت و خصلت خاص تاریخی آن خودآگاه باشند. به عبارت روشنتر، گفتمان با جنبهٔ فاعلی یک چارچوب زبانی سروکار دارد، که طی آن فاعل خبر و یا روایتگر، با گذر از واژههای یک زبان و ارتباطات میانشان، میتواند بهصورت آگاهانه یا ناآگاهانه، با اثرگذاری بر ساختار زبان، کنترل آن را در دست خویش بگیرد و در جهت آنچه خود میپسندد و به آن گرایش دارد، پیش ببرد.
بنابراین و از این منظر، گفتمانسازی یکی از اصول پایه برای توسعه و ترویج مباحث فرهنگی در بستر جامعه است. و البته بدیهی است که گفتمانسازی، مانند هر پدیده دیگری، حائز ویژگیهایی است. یکی از مهمترین ویژگیهای آن، پرهیز از رفتارهای آمرانه و کنشهای اجبارمحور است. به دیگر عبارت، در انجام این مهم بایستی مبتنی بر اقناع فطریمحور مصرفکننده باشیم و از اعمالنظر شخصی پرهیز نماییم. وجود روشها و برخوردهای غیرمدیریتی و سیاسی، بهجای روشهای فرهنگی در این امر، نشاندهنده عدم درک فعالان این حوزه از مقولهای است که پیشرو دارند. یکی دیگر از ویژگیهای گفتمانسازی، رعایت اصل مأمور به تکلیف بودن است. یعنی اگر تصور شود که در فرآیند گفتمانسازی میتوان همواره با پیشبینی جلو رفت و توقع داشت که همه برنامهها، به اهداف از پیش تعیینشده برسند به دام پراگماتیسم محضی که گفتم میافتیم. بهاضافه اینکه گفتمانسازی از کیفیت دور شده و این طرح به یک کلیشه از پیش شکستخورده تبدیل میشود. بیلانسالاری و توجه صرف به آمار در فعالیتهای فرهنگی- بهعنوان هستهٔ اصلی گفتمانسازی- یکی از نشانههای نتیجهگرا بودن محسوب میشود.
و صدالبته، ابتدا بایستی انسانِ صنایعدستی بهمثابه انواع چهارگانه خود، بهعنوان قرارگاههای گفتمانی درنظر گرفته شوند و همگی بهعنوان فعالان گفتمانی با پرچمداری نظریهپردازان دخیل باشند.
اما آیا در این ساحت، فکر نمیکنید انسانِ صنایعدستی ایرانی در همان نقطهای که ایستاده در گیرودار ارتباطات بهعنوان تریبون و صدای صنایعدستی است؟
عدم توجه کافی به ارتباطات و بهرهگیری درست و همهجانبه از وسایل ارتباطجمعی یکی از مشخصههای اصلی ما ایرانیان است که این مسئله در حوزه صنایعدستی بیش از همه خود را به رخ میکشد. انسان صنایعدستی با آن انواع خود، درعینحال و توأمان دارای دو ساحت است یکی حرفه اصلی خود که صنایعدستی است و دیگری ساحت ارتباطات و رسانه. این توجه پررنگ به رسانه و ارتباطات بستر مناسب و همواری را برای دستیابی به افق روشن فراهم میآورد. ارتباطات خلأ جدی امروز حوزه صنایعدستی ایرانی است که بیش از دیگر حوزههای فرهنگی مظلوم واقع شده است.
* افق و دورنمای دستگاهٔ گفتمان صنایعدستی ایرانی را چگونه میبینید؟
جهان امروز مدیون تمدنهایی است که طی اعصار متمادی، جهان فکری و خردورزی بشر را توسعه و گسترش دادهاند. این توسعه و گسترش فکری بانیان و صاحبان تمدنها بیش از همه خود را در محصولات و نمودهای قومی و تمدنی آنها وجود دارد. نمودهایی که اکنون در موزهها نشسته و یا همچنان استفاده میشوند. و یا در کتابها و کتابخانهها بهدنبال آن میگردیم. صنایعدستی از تبار همین نمودهای فرهنگی و تمدنی هستند که با آنها میتوانیم زیست تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و... اقوام و جوامع مختلف جهان را بشناسیم و بشناسانیم. بدین جهت صنایعدستی بخش مهمی از سابقه، هویت و شناسنامه بشر را با خود دارد و به دوش میکشد. کشورها از صنایعدستی با دیگر کشورها آشنا میشوند. حتی صنایعدستی یکی از طرق گفتوگو محسوب میشوند.
خوشبختانه در سطح جهانی، گفتمان صنایعدستی در حال حاضر یکی از گفتمانهای پررنگ در رویدادهای فرهنگی دنیا است. کشور ما هم که یکی از تمدنسازهای دنیا به شمار میرود و تأثیرات جدی را نیز در پدید آمدن دیگر تمدنها داشته، دارای صنایعدستی بسیاری است که نشان از ژرفا و گستردگی حوزهٔ تمدنی ایران دارد. صنایعدستی ایرانی ثابت کردهاند که میتواند در زندگی ماشینی امروز نیز نقشآفرینی داشته باشد. به عبارت دیگر، این صنایع دارای دو کارکرد جداگانه تزیینی و کاربردی هستند که این دو کمتر در صنایعدستی دیگر ملل مشاهده میشود.
اگر بخواهیم کمی کاربردی و به زبان کارکردگرایانه بگویم اینجوری میشود که در ایران وجود حلقههای متصلکنندهٔ میان دولت بهعنوان حوزه حاکمیتی و بخشهای غیردولتی در قالب اشخاص، تعاونیها، یا بنگاههای اقتصادی میتواند به همپوشانی و همافزایی توان این دو بخش و در نهایت رشد، توسعه، رونق و شکوفایی اقتصاد ملی منجر شود. هرچند سازوکار نیل به این مهم در قانون اساسی مورد توجه قرارگرفته است، اما در سالهای اخیر و با تکیه بر اصل ۴۴ قانون اساسی، اندیشه و رویه خصوصیسازی مدنظر دولتمردان قرار گرفت و مجموعه نظام به این باور رسید که دولت بایستی در حرکتهای اقتصادی، حمایتکننده بخش خصوصی باشد و تکلیف بخش خصوصی و دولتی در زمینه مسائل اقتصادی در سند چشمانداز ایران تبیین شده است. با این وضعیت میتوان انتظار داشت که در افق آینده، صنایعدستی ایران جهش خوبی خواهد داشت و در تولید ناخالص داخلی (GDP) نیز نقشآفرینی جدیتری خواهد داشت.
اما نکتهٔ اساسی در این است که انسانِ ایرانی بهمثابه انسان صنایعدستی با همان انواع چهارگانه پیشگفته نیز بایستی مدنظر قرارگرفته و محصولات صنایعدستی را بهعنوان امکانی برای کشف، کشفی بزرگ در تعریف خاص ایرانی ببینیم. جهان متنوع و چهلتکّه اقوام ایرانی و صنایعدستی آنها بهجز آنکه پتانسیل بسیار خوبی را برای اقتصاد فراهم میآورد پیش از هر زمان دیگری به توجه جدیتر دارد تا زبان و ادبیات آنها را قویتر و غنیتر سازیم. صنایعدستی ایران که ریشه در تمدنی چند هزارساله دارد و از سرچشمههای کمتر دستخورده ناب و معارف و حکمت اسلامی نیز سیراب شدهاند همواره چشمنواز و هوشربای جهانیان بوده و مورد تحسین و ارزشگذاری فراوان در مجامع هنری و فرهنگی قرار داشته است. هرچند در دورهٔ معاصر، علاوه بر وجود گرایشهای سنتی به هنرهای دستی که مبتنی بر تولید و ساخت با اولویت کاربرد است، شاهد ایجاد و ارائه جریانهایی در صنایعدستی کشور با اولویت کارکرد هستیم؛ تجربیاتی کاملاً نو، با بهرهگیری از متدهای گاهی سنتی. اما بپذیریم خطر کارکردگرایی در این است که ممکن است ما را از تولید و نشر زبان و ادبیات بومی این صنایع بازدارد و برای حرف زدن و توضیح صنایعی کاملاً بومی محتاج زبان و ادبیاتی ترجمهای باشیم. بنابراین نیاز امروز صنایعدستی ایران، پرداختن به تولید دستگاه گفتمانی بومی است.
انتهای پیام/