ضرورت و ظرفیت بینافرهنگی در موزه‌های خراسان

اگرچه برای موزه‌ها تعریف‌های مشترکی داده شده است که مدام در حال تغییرند و براساس چالش‌ها و نیازهای جوامع نقش‌های مختلفی می‌گیرند اما هر چه پیش‌تر آمده‌اند بر نقش‌های فرهنگی آن‌ها که معطوف به چالش‌های اجتماعی است تأکید می‌شود.

این ضرورت را می‌توان در شعارهایی که شورای بین‌المللی موزه‌ها در دو دهه اخیر برای موزه‌ها برگزیده است نیز مشاهده کرد. از شعار هم‌نوایی اجتماعی تا وقتی که از موزه‌ها به مثابه قطب فرهنگی یا پدیدآور پیوندها یاد شده است و همه این‌ها بیش از تعریف بر سیاست‌گذاری موزه‌ها تأکید دارد که موزه‌ها باید خود را در نسبت با این وظایف فرهنگی‌اجتماعی بازتعریف و بازشناسی کنند و از دل ظرفیت‌های خود این امکان را بازخوانی کنند. 

این‌گونه است که هر موزه را می‌توان فراتر از تعریف سازمانی یک تعریف فرهنگی کرد و همین تعریف را به مثابه چشم‌انداز برای موزه نگریست. 

گاهی این تعریف و چشم‌انداز می‌تواند برآمده از نیاز و ظرفیت مشترک در یک مجموعه موزه‌ای ظهور کند که حاصل این چشم‌انداز و تعریف مشترک فرهنگی به شبکه‌سازی در موزه‌ها می‌انجامد که در کنار هم قرار گرفته و می‌توانند هم‌افزایی کنند و در یک بده بستان با همپوشانی موضوعی یا مجموعه‌ای به یک شبکه منشورمانند تبدیل شوند که موضوعات را هر بار با زاویه‌ای می‌نگرند و به تولید فرهنگی دست می‌یابند. یادمان باشد که ایجاد نگاه و رویکرد خود یک تولید فرهنگی است و شاید مهم‌ترین تولید برای مراکز فرهنگی همین تولید نگاه باشد که می‌تواند بسیاری از چالش‌های اجتماعی و فرهنگی را حل کند. 

مجموعه موزه‌های خراسان با چنین نگاهی در دل خود ظرفیت‌هایی دارند که می‌تواند خراسان را از منظرهای مختلف بنگرند، تعریف و بازنمایی کنند اما وقتی صحبت از خراسان می‌شود از منظرهای مختلف فرهنگی و جغرافیایی خراسان‌های مختلفی به ذهن متبادر می‌شود که امروزه باید همه این خراسان‌ها را دید و در نظر گرفت و برای همه این خراسان‌ها ظرفیت و مسئولیت تعریف کرد. خراسان‌هایی که اگرچه از هم گسسته دیده می‌شوند اما از پنجره فرهنگ می‌توانند دیوارهای جغرافیایی و مرزها کنار گذاشته شوند و پیوندها و اشتراکات فرهنگی هویداتر شود. 

خراسانی که امروزه سه استان در ایران را شامل می‌شود و این استان‌ها و مردمانش خاطرات مشترکی از یک خانه بودن که مربوط به سالیان چندان دوری نیست دارند و حالا مجموعه‌ای موزه‌های مختلف در این سه استان وجود دارد که هر کدام روایت‌گر بخشی و یا منظری از فرهنگ و تاریخ و ظرفیت‌های این حوزه بزرگ است که می‌توانند در کنار هم زنجیره‌ای مکمل بسازند و یک پازل فرهنگی خراسان را کامل کنند. این همنشینی یک حاصل اکنونی است که می‌توان از وقف تا اسناد و تمبر و عروسک و آثار باستانی را در این مجموعه متنوع و متکثر فرهنگی و دانشی مشاهده کرد. 

از سوی دیگر مجموعه متکثر موزه‌های خراسان در معنای بسیط آن یک فرصت بینافرهنگی ایجاد می‌کند که برای دیدن این ظرفیت بینافرهنگی باید دیوارهای موزه‌ها را نادیده گرفت و در یک فضای بی‌دیوار و رسمیت موزه‌ها را با مجموعه‌هایشان در افقی مشترک نگریست. 

در این افق مشترک ما با خراسانی با درازای تاریخی و به طور جاری روبه‌رو هستیم که اشارت و دلالت‌هایی به خراسان به مثابه برندهای فرهنگی دارد که می‌توان در مکاتب ادبی، معماری، نگارگری تا جنبش‌های سیاسی مشاهده کرد. خراسانی که تولیداتی فرهنگی برآمده از تجربه‌های مشترک تاریخی و تعاملات قومی و جغرافیایی داشته است و این تولیدات در منظر تاریخ نگاری نام‌های ویژه‌ای به خود گرفته‌اند که نوعی دیگر از خراسان را می‌سازد که آن را باید خراسان فرهنگ خواند، خراسانی که بوده است و می‌تواند برای امروز یک فرصت هویتی برای درک دیگری از خراسانی بودن باشد. 

این تعریف و تعین تنها با موزه و از پنجره‌ای قابل فهم است که از همین منظر و از طریق بازچیدمان مفهومی موزه‌ها قابل درک می‌شود. چیدمانی که می‌تواند فیزیکی نباشد اما می‌تواند حاصل اشتراک موزه‌ها باشد. موزه‌هایی که خراسان را در حضور اکنونی می‌بینند و چالش‌های هویتی و تلاطم‌های دگرگونی این حوزه را می‌بینند و فاصله‌هایی که مدام در حال ایجاد ایجاد و موزه‌ها می‌پذیرند که این فاصله‌ها را می‌توان با ظرقیت‌ها و روایت‌های فرهنگی پرکرد تا به گسست یا تقابل‌های اجتماعی تبدیل نشود. 

در نظر داشته باشیم که خراسان مجموعه میراث و موزه‌هایی منحصر به فرد دارد که حاصل حضور بارگاه حضرت امام رضا (ع) در این خطه است و این مجموعه یک فرصت بینافرهنگی دیگر ایجاد می‌کند که می‌تواند پیوندهایی از ظرفیت‌های موزه‌های وقفی و آرامگاهی بسازد و یا در خود خراسان نیز یک قطب فرهنگی در حال توسعه محسوب می‌شود که شبکه اثربخشی آن فراتر از حوزه خراسان است اما می‌توان از این شبکه تعاملات فرهنگی برای پیوندها فرهنگی و یا خوانش فرهنگی به ویژه در فرهنگ در هم تنیده ایران امروزی استفاده کرد. بینافرهنگی موزه‌های رضوی را می‌توان به موزه‌های اماکن مقدسه یا وقفی دیگر تا قم و شیراز و تهران توسعه داد و همین توسعه زاویه‌ای دیگر از پیوند فرهنگی را عیان می‌کند که ما را امروزی کرده است و شاید مهم‌ترین نقش موزه‌ها نمایش همین بینافرهنگی‌ها برای ساخت فرهنگی امروزی است. 

در نهایت خراسان پیوندی بینافرهنگی با ایران فرهنگی دارد که فراتر از مرزهای ایران می‌رود و می‌تواند برآمده از سابقه‌های تاریخی نشان‌دهنده اشتراکات فرهنگی یا اشتراکات قومی باشد که امروزه در فاصله‌های سیاسی یا مرزها جدا افتاده‌اند و در تلاطم‌های معاصر روز به روز بر این گسست‌ها تأکید می‌شود، گسست‌هایی که می‌تواند خطرآفرین باشد بلکه همدردی فرامنطقه‌ای را در سایه قرار می‌دهد اما موزه‌ها می‌توانند تصویری فراتر از سیاست نشان دهند و مرزهای سیاسی را بشکنند و با نشان دادن اشتراکات در روزگار فاصله‌ها و دردهای معاصر انسان‌ها، اقوام و جوامع را در پهنه فرهنگی خراسان به هم نزدیک کنند و با نشان دادن خاطره‌های فرهنگی مشترک آن‌ها را به همزبانی و همدردی برسانند. 

این گونه است که می‌توان یک ظرفیت و مسئولیت منطقه‌ای داخلی و فرامنطقه‌ای برای موزه‌های خراسان قائل شد که آن‌ها برای پاسخ به این مسئولیت باید خود را به موزه‌های خارج از خراسان در منطقه خراسان بزرگ پیوند بزنند و اشتراکاتی بزرگ‌تر را نشان دهد. 

شاید برآمده از شعار امسال روز جهانی موزه موزه‌های خراسان نیز باید دوره خود را دریابند و تصوری بزرگتر از خود بسازند و برای رسیدن به این تصور بزرگتر که پاسخ به چالش‌های دنیای امروز است شبکه‌ای فرهنگی از موزه‌ها خارج از دیوارهایشان بسازند. در این شبکه هر کدام از موزه‌ها باید ظرفیت‌های مشترکی با دیگر موزه‌ها بیابند و برای تحقق منافع مشترک اجتماعی تنها محدود به خود نمانند.

انتهای پیام/

کد خبر 1400063162278

برچسب‌ها