مفاخر معاصر ایران تجسم و تبلور هنر میراثی

هر فصل از کتاب تاریخ فرهنگ و تمدن یک سرزمین را می‌توان با نام بزرگان علم، هنر و ادبیات آن مرور کرد و در آثار آنان بازجست. به‌دیگر سخن، در آثار پرفروغ بزرگان و مشاهیر یک سرزمین می‌توان اوج شکوفایی یک فرهنگ و تمدن را به تماشا نشست. از این نگاه مشاهیر سرزمین‌های کهن و باستانی‌ چون ایران، نماد پیوند افق‌های گوناگون علم و معرفت و پویایی تاریخی در هم‌افزایی تمدنی و فرهنگی به‌شمار می‌آیند.

این مشاهیر نه تنها نماد تداوم و پویایی سنت‌ها، مکاتب و هستی‌شناسی یک ملت در چشم‌انداز علم، ادبیات و هنر به‌شمار می‌روند، که افزون‌تر از آن، گوناگونی این سنت‌ها و مکاتب و تجربه‌های مختلف در وجود آنان به وحدت می‌رسند.

از این رو این مشاهیر نه تنها از نگاه معاصر و در تأویل امروزین ما سرمایه نمادین و فرهنگی وحدت ایرانیان هستند که نمونه‌ای عالی از یکپارچگی تنوع و اجزای موجود در فرهنگ و تمدن ایرانی تلقی می‌شوند.

از این منظر است که می‌توان در آثار عرفانی عطار، بیان حماسی فردوسی را بازیافت و سهروردی را حلقه‌ای از حکمت جاودان ایرانی و اسلامی دانست که از بایزید و عین‌القضات آغازیده و به ملاصدرا و میرداماد انجامیده و به بزرگانی چون علامه طباطبایی و استاد دینانی رسیده است.

از این نگاه، تاریخ مظهر اراده انسان در مسیری است که خداوند رقم زده است، کوشش در فهم عمیق‌تر جهان و خلق جهانی که می‌باید آیینه زیبایی، صلح و ادراک الهی باشد. این بزرگان اراده یک ملت را در مسیر پیشرفت و تحول نشان می‌دهند که از دوره‌های گوناگون عبور کرده و به‌یاری خلاقیت و بهره‌مند از کوشش و برخوردار از غنای فرهنگی و تمدنی، پیکره ادبیات، علم و هنر را به زیبایی تراشیده و صیقل داده است.

وجود این مشاهیر بزرگ و آشنایی با جایگاه بی‌نظیر آنان از یک‌سو نقش فرهنگ و تمدن ایرانی را در رشد علم، هنر و ادبیات جهان یادآور می‌شود و  از سوی دیگر با خویشتن باوری و اعتماد به‌نفس فرهنگی و تمدنی ما عجین خواهد بود. 

قله‌های رفیعی چون ابن‌سینا، حافظ، مولانا، خیام، ابوریحان بیرونی، فردوسی و غیره  که هر یک نقشی بزرگ در تعمیق فرهنگ معنوی مردم جهان و رشد زیبایی‌شناسی هنری و ادبی و تکامل علم داشته‌اند، ما را در برابر گفتمان‌های استعماری که نقش بخشی از ملت‌های جهان را در رشد ادبیات و فرهنگ جهان انکار می‌کنند و تنها بر نقش ملت‌هایی محدود تاکید دارند، مصون می‌دارد.

بدون توجه به جایگاه این نمادهای برجسته فرهنگ و تمدن ایرانی، ما با مانع و چالشی بزرگ در مسیر پیشرفت با نام خودباختگی و سقوط اعتماد به‌نفس رو‌به‌رو خواهیم بود.‌

در این مسیر سیمرغ فرهنگ و تمدن ما آنگونه که به قلم عارفانه و نغز عطار ترسیم می‌شود، در تلاش نسل‌های گوناگون به وحدت و پیشرفت در کلیت فرهنگ و تمدن ایرانی می‌رسد.

نسل جدید از ایرانیان باید چون حلقه‌ای از سفر سیمرغ‌وار خود راه این فرهنگ و تمدن را به سمت کمال طی کنند. مشاهیر ما چون ستارگانی بر آسمان می‌درخشند تا ما راه را در سفر خود گم نکنیم. این سفر را باید عطار وار و فردوسی وار در عبور پهلوانانه و عیاروار از خوان‌هایی که در درون و بیرون وجود ماست، طی کنیم تا به مقصد برسیم. این مقصد سعادت انسان را تضمین می‌کند آنگونه که حافظ آن را توصیف می‌کند:

مشاهیر یاد شده نه تنها نماد وحدت در مرزهای امروزین سرزمین ما به شمار می‌آیند، که فراتر از مرزهای یاد شده، از یکسو نماد نزدیکی ما با کشورهای اسلامی و از سوی دیگر جوامع فارسی_دری زبان و کشورهای همسایه از دورترین حوزه تاثیرگذاری فرهنگ ایرانی چون کره جنوبی و چین تا نزدیک‌ترین آن افغانستان و تاجیکستان و  ترکیه خواهند بود.

از این رو مشاهیر مذکور نه تنها نقطه افتراق ما در شرق نیستند که پل‌های وصل ما به یکدیگر به شمار می‌آیند و نمادهای اتحاد فرهنگی ما بر پایه معرفت و خرد به‌شمار می‌روند. پلی که این مردان و زنان بزرگ در مسیر ملت‌ها بنا می‌نهند از خشت علم و ادب و هنر است که می‌توان آن را پل فیروزه‌ای فرهنگ و آگاهی دانست. پلی که فرو نخواهد ریخت و ستونی که جهان بر آن تکیه می‌کند تا از جنگ و خشونت و نفرت در امان بماند.

آنها به زیست‌جهانی مشترک تعلق دارند و زندگی آنان نماد سپهر معنوی مشترکی است که زبانی واحد دارد: زبان علم، ادب و هنر و به عبارت دیگر زبان میراث فرهنگی و تمدنی ما. از این‌رو، مولانا امروز پیونده دهنده افغانستان، ایران، ترکیه و تاجیکستان است و رودکی به زبانی سخن می‌گوید که ایرانی و تاجیک و افغانی بر خوان آن نشسته و روح‌شان از چشمه جوشان ذوق و ادب او از پس قرن‌ها سیراب می‌شود.

این بزرگان در صدایی که نمی‌میرد هنوز تمام جهانیان را به صلح و دوستی و عشق و گفت‌وگو  فرا می‌خوانند و نه مگر سخن سعدی بهترین تعبیر از گوهر واحد و الهی انسان‌ها در مسیر مفاهمه و درک متقابل ملل و اقوام و دوری از جنگ است‌. این مفاخر که نماد نوزایی و پویایی تمدن و فرهنگ ایرانی‌ و اسلامی‌اند، نشان می‌دهند که چگونه فرهنگ و تمدن ما جان انسان‌ها و جهان آنان را در هر نقطه‌ای از زمین در پرتو نورانی خود روشن و سیراب کرده است. این گونه است که زبان مولانا، حافظ، سعدی، فردوسی، سهروردی و خیام زبان تمام انسان‌های جهان شده و زبان فارسی به زبان تمام مردم جهان تبدیل می‌شود.

هویت ایرانیان در صورت مثالی این بزرگان با جانی بیدار و آگاه و شیفته فرهنگ و اخلاق و معنویت، پیکره‌مند می‌شود. این مشاهیر در ما زنده‌اند و در ما و باورمان به فرهنگ و تمدن خود حیات شگفت‌انگیز خویش را ادامه می‌دهند. حافظ در ما زنده است، فردوسی و صدها و هزاران نام بزرگ دیگر.

این‌گونه است که مفاخر امروز ایران چون مریم میرزاخانی آیینه‌ای از پرورش جانی بیدار در فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی اند که یادآور بزرگانی چون ابن سینا و فارابی و گوشیار گیلی...است. از این رو ارج­ گزاری بر جایگاه مشاهیر ایرانی ستایش جایگاه فرهنگ و تمدن ما، بشارت­گر وحدت انسان‌ها، تداوم پویایی فرهنگ و تمدن در مسیر توسعه و اخلاق، دوستی، خودآگاهی و دوری از خودباختگی و....خواهد بود.

ایمان به نقش خود در خلق جهانی بهتر از خلال فرهنگ، تمدن، ادب، شعر، هنر و علم،  ما را از ناامیدی نجات داده و به سمت نفس آرمانی خود در خدمت به مردم و نزدیکی به خداوند سوق می‌دهد. میراث فرهنگی تجلی اراده انسان در مسیر ساختن جهانی سرشار از خلاقیت و معنویت است و مشاهیر ما آموزگاران زندگی در سپهری معنوی و دست یافتن و رسیدن به چکاد و قله‌ علم و ادب و هنر و میراث فرهنگی و معماری و ...برای نگریستن به عظمت خلقت خداوند در جهانی بی‌انتها هستند.

مفاخر معاصر

اما صحنه علم، هنر و ادبیات و تبلور و تجسم آن در میراث فرهنگی ایران هرگز خالی از حضور مردان و زنان بزرگ و نقش‌آفرین در طی دوره‌های مختلف تاریخ نیست. این مسیر بی‌حضور نسل‌هایی که نام دانشمندان و مشاهیر ایران را زنده نگاه‌ داشته و راه آنان را طی کرده‌اند، خالی از جوشش زندگی و طراوات فرهنگی و تمدنی می‌گردید.

مفاخر معاصر ما حلقه اتصال ما با مشاهیر و میراث پرشکوه آنان و گذشته‌ای‌اند که شناسنامه فرهنگی و تمدنی ماست. تلاش و کوشش علمی، ادبی و هنری مفاخر ما نه تنها زنده نگاه دارنده میراث مشاهیر کهن است که ما را با تبلور عینی تاریخ به مثابه آفرینش رو‌به‌رو ساخته و به آگاهی و خودآگاهی ما نسبت به‌ چشم‌اندازهای گوناگون فرهنگ و تمدن سرزمین عزیزمان می‌انجامد.

در اینجاست که مفاخر معاصر را باید تجسم و تبلور هنر میراثی، علوم میراثی و  ادب میراثی  دانست و حافظ عمقی که بی‌آن، ما از ژرفای این اقیانوس بی‌خبر خواهیم ماند و نمی‌دانیم چه گوهرهایی در عمق آن پنهان است.

بی این راویان فرهنگ و تمدن ما یعنی مردانی چون باقر آیت‌الله شیرازی و شهریار عدل و....از این اقیانوس سهم ما به مردابی  بی جان که جز تصویری غم‌آلود و تراژیک از گذشته پرشکوه را با خود ندارد و باز نمی‌تاباند،  فرو خواهد کاوید. به این ترتیب مفاخر ما راویان مشاهیر و تلاش سترگ آنان در خلق تمدن و فرهنگ شگفت‌انگیز اند.

  مفاخر معاصر ما پل اتصال نسل امروز ایرانیان با مشاهیر بزرگ خود در گذشته‌اند. آنان حجت زنده بودن فرهنگ و تمدن ما و تکاپویی عاشقانه در مسیر پیشرفت فرهنگ و تمدن سرزمین ما به شمار می‌آیند.

آنان به دم مسیحایی علم، دانش، هنر و ادب خود گذشته را در حالی که پویا و جاری است زنده نگاه می‌دارند و از این رو آنان را باید حافظان فرهنگ و تمدن کشور ما و سپهر معنوی آن در جهان دانست. آنان میراث‌بانان و میراث‌یاران عاشقی‌اند که جان خود را چون شمعی برافروخته‌اند تا به سهم در خور ستایش و احترام خویش تاریکی از جهان بزدایند. 

به سخن دیگر ایران در تلاش مشاهیر و مفاخر خود همواره با روشنایی خرد به ستیز با تاریکی و ظلمت جهل در جهان رفته است، از فردوسی و حافظ و مولانا تا فارابی و  سهروردی و ملاصدرا و میرداماد. این روایت است که میراث ما را به میراثی زنده بدل می‌سازد.

بگذارید تا زندگی سراسر عاشقانه  نمونه‌ای از  این مفاخر را پیش چشم شما قرار دهم: باقر آیت‌الله زاده شیرازی، مردی عاشق که در او علم و ادب و هنر به هم می‌رسند و انسانی عاشق سرشار از معنویت و غیرت و ملیت را به تصویر می‌کشند. این نواده میرزای شیرازی که متولد سال ۱۳۱۵ است،  راه جد خویش را در مبارزه با استعمار و تلاش برای عظمت سرزمین خود ایران، در کوشش علمی و فرهنگی و در عرصه مهم میراث فرهنگی یافت.  او که نقشی مهم در شکل‌گیری سازمان میراث فرهنگی داشت، همواره در فضای فرهنگ و تمدن ایران نفس کشید.

او هم با علوم سنتی و حوزوی در ایران آشنا بود و از کتاب آسمانی ما قرآن و اثر گران‌سنگ امام علی علیه السلام نهج‌البلاغه توشه جان و دل بر می‌گرفت و هم فارغ‌التحصیل دارالفنون و آشنا به علوم روز بود. او نماد و مثال سخن گران‌سنگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است که برای یافتن علم تا دورترین نقطه‌ جهان ولو چین سفر کن. او پس از فارغ التحصیلی در رشته معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با نمره عالی،  به رم یعنی مهمترین عرصه معماری غرب و پایتخت معماری آن رفت. او از غرب به شرق و ایران که عاشقش بود بازگشت که دغدغه‌اش معماری سنتی ما بود و این را در عنوان پایان نامه‌اش در مورد بازار اصفهان می‌توان دریافت .

او هم یک منشور فعال در حوزه میراث فرهنگی بود و هم محقق و پژوهشگر و استادی توانا. مهمترین نشریه حوزه میراث فرهنگی یعنی «اثر» را به راه انداخت و ترجمه ارزشمند او از کتاب معماری اسلامی برنده جایزه کتاب سال شد.

صدها مقاله را کتاب تالیف کرد. کنگره بزرگ معماری و شهرسازی ایران و انتشار مجلدات متعدد آن به سعی و ویراستاری او کاری خارق‌العاده بود.

او بنیانگذار مرمت آثار در ایران است و دانش خود را هم در حوزه کاربردی و هم نظری در خدمت حفظ فرهنگ و تمدن ما نهاد. این همه و بسیار بیش از این که در این فرصت کوتاه نمی‌گنجد، باعث شد که به حق چهره ماندگار ایران زمین شود.

مرگ او هم شگفت‌انگیز بود. در مراسمی که به نکوداشت او برپا بود چشم از جهان فرو بست: او از آغاز تا پایان با یاد ایران نفس کشید و لحظه‌ای از تلاش در حفظ فرهنگ و تمدن آن غافل نبوده است.

انتهای پیام/

کد خبر 1401041876130

برچسب‌ها