براساس دادههای باستانشناسی، گیلانزمین به لحاظ تاریخی دارای قدمتی چند هزارساله است. یافتههای کاوشهای صورت گرفته در گیلان هم این در موزههای بزرگ ایران و نیز دیگر کشورها به نمایش گذاشته شده است.
دستساختههای کشفشده از مارلیک، تالش و املش هر یک نمونهای از خلاقیت و ذوق گیلانیان از دور زمان تا امروز است. ریشه صنایعدستی گیلان بیشک با گذشته تاریخی آن پیوندی ناگسستنی دارد. سفالگری، گلیمبافی، ساخت انواع پای افزارها، انواع دوخت و دوزها هر یک نشانی از گذشتههای دور دارند. یافتن پیوند میان صنایعدستی امروز گیلان و گذشتههای آن– جدا از آثاری که خاک پاسدار آنها بوده است- به دلیل رطوبت بالای منطقه و نابودی تدریجی این آثار، کمی دشوار به نظر میرسد. با این حال اندک آثاری به جا مانده از چند سده اخیر که در موزههای بزرگ ایران و دیگر کشورها نگهداری میشود، میتواند بخشی از این پیوندها را عیان سازد.
حصیر (زیرانداز)
حصیر زیراندازی نرم و سبک و گاه زبر و خشن، بافتهشده از الیاف گیاهی و برگرفته از طبیعت است و سدههاست که مورد استفاده قرار گرفته و گیلان نیز از آن بینصیب نبوده است. متاسفانه خاصیت آسیبپذیری و زودهنگام آن بر اثر نم و رطوبت فراوان در مناطق شمالی، باعث شده تا اسناد و مدارک معتبری از پیدایش و آغاز بهرهوری آن در دست نباشد. برای شناخت تاریخچه آن باید به منابع مکتوب چند سده اخیر استناد کرد. برای نمونه، مرحوم علامه دهخدا در لغتنامه، به نقل از حدود العالم درباره حصیر گیلان آورده است: «و از وی -شهرک مامطیر دیلمان- حصیری خیزد سطبر و نیکو و از آمل (به طبرستان) حصیر طبری و… خیزد و از این ناحیت گیلان، جارو و حصیر و مصلای نماز و ماهی افتد که به همه جهان برند.»
سیفالدوله نیز در سفرش به مکه، با گذشتن از گیلان چنین نقل میکند که: «اسباب خانه و زندگانی اهل این ولایت (گیلان) بیشتر از چوب و برگ درخت و علف جنگل است ظروف و اسباب طبخ آنها از گل است.
حصیرهای خوب را از علف میبافند. مارسل بازن نیز نوشته است: «عامل دیگری که به رشت گیلان ویژگی غیرقابل انکاری میدهد، اهمیت فعالیت حصیربافی است».
با توجه به نمونههای دیگر، مشخص میشود که در سدههای گذشته حصیر گیلان از کیفیت و شهرت بسزایی برخوردار بوده است.
امروزه این دستبافتهها بدون هیچ تغییری در شیوه بافت، و با حفظ سنتهای دیرینه گذشتگان، به مردان و زنان گیلان کنونی رسیده است.
بافندگان برای بافت حصیر از چهار نوع گیاه بهره میجویند:
سوب (sub) سوف (suf): گیاهی است جنگلی که درلابهلای درختان صنوبر به شکل خودرو و یا در زمینهای مرطوب و آبگیر میروید و به دو گونه تهیه میگردد؛ گونه اول نازک و نامرغوب و زبر است که به سیمو یا سیمی حصیر معروف است وکاربرد خانگی دارد، گونه دوم سوبه حصیر خوانده میشود که مرغوب، ظریف و نرم است و همواره برای فروش بافته میشود. این سوبها از نیمه دوم فصل تابستان، یعنی پانزدهم تیرماه معمولا برای مصارف خانگی و یا فروش در بازارهای محلی برده میشوند و در انبارهای تاریک و مرطوب نگهداری میشوند. معروفترین سوبه حصیرها در انزلی بافته و به جهت داشتن تقاضای بیشمار به سایر نقاط صادر میشود.
لی یا لیق: گیاهی است مردابی با برگهایی دراز و باریک به ارتفاع تقریبی ۵/۱ متر و گلهای زرد و زیبا در محیطی که اصطلاحا به گویش گیلکی به آن سل یا استلخ گفته میشود، رشد میکند. این گیاه شبیه سوف و کمی باریکتر از آن است و از خانواده علفی کارکس بزرگ محسوب میشود. در شرق گیلان بیشتر آن را با نام لی (li) میشناسند و یکی از مهمترین مواد اولیه صنایع حصیری شهرهای آستانهاشرفیه، لاهیجان، لشتنشا، رودسر، کلاچای و لنگرود به شمار میآید. از لی بیشتر در پوشاندن بام خانههای گالیپوش و تهیه نخهای علفی برای بستن اشیا استفاده میکردند. به جنس مرغوب و مستحکم و پردوام لی، «ابروشوم لی» (ابریشم لی) میگفتند.
کلر (koler): گیاهی است مردابی که نرم و پف کرده است و گاه با نام «لی کلر» در میان اهالی شناخته میشود محل رویش این گیاه در مرداب انزلی است و گاه در نواحی خمام، گورابزرمیخ و رضوانشهر هم دیده میشود. اهالی قدیم خمام، به جهت این که میپندارند این گیاه توسط خداوند اعطا شده است، به آن «خدادادی)» هم میگویند.
کولوش (kulus): ساقههای شالی یا کاه است که در مزارع برنج میروید. اهالی منطقه از دیرباز به جهت مستحکم بودن و قابلیت انعطافپذیری کولوش، چندین ساقه آن را با کف دست میریسیدند که به آن ویریس (viris) میگویند. ویریس طناب محکمی است و از آن برای بستن اشیا و یا تیرکهای سقف خانهها، شکار حیوانات، پرچینکردن دور منازل و یا بافتن حصیر استفاده میکنند. برخی از خانوادهها به جهت دسترسی نداشتن به لی و یا سوب برای مصارف شخصی خویش، از کولوش برای بافتن حصیر استفاده میکردند. این نوع حصیر نامرغوبترین حصیر در گیلان به شمار میرفت.
تا دهه 50، حصیر علاوه بر مصارف داخلی و خانگی، برای صادرات به استانهای دیگر بافته و در بازارهای محلی و هفتگی فروخته میشد. به تدریج، با ورود زیراندازهای پلاستیکی ارزانقیمت و قالیها و قالیچههای ماشینی و انواع مصنوعات دیگر، دست ساختههای حصیری محدودتر گشت تا آنجا که در حال حاضر، تنها در شهرهای خمام، آّب کنار، آستانهاشرفیه و رشت بافتن حصیر رایج است. این کار البته در شهرها بیشتر جنبه تزئینی دارد تا کاربردی، اما در روستاها هنوز وسایلی چون زنبیل و کلاه خریداران و خواستاران بسیار دارد. حصیر امروزه در اشکال هندسی (دایره، بیضی وغیره) بدون نقش و نگار و تنها با رنگآمیزی گیسهای بافته شده حاشیههای اطراف بافته میشود. زنان نیز برای تنوع و یا فروش بهتر آن، دست به خلاقیت زده، الیاف را بیفاصله یا چند در میان =البته در مورد حصیر- از لای تارها (لو) عبور داده و انواع نقوش لوزی، مورب، هفت و هشت را ایجاد کردهاند که با رنگآمیزی لیها به رنگهای قرمز، سبز، آبی و جگری جلوهای دوچندان به آن بخشیدهاند. اما حصیر همواره از این قاعده مستثنی بود و با رنگ اصلی لی بافته میشد. در سالیانی نه چندان دور، رنگآمیزی قسمتهایی از حصیر با مواد طبیعی مانند سماق، براده آهن، انار، پوست گردو، روناس، علفهای گیاهی انجام میپذیرفت که در حال حاضر، با پودرهای شیمیایی موجود در بازار رنگ میشود.
از جمله سایر دست بافتههای حصیری میتوان به آن اشاره کرد انواع دست بافتههایی از جنس الیاف گیاهی به غیر از حصیر تهیه میشود، بادبزن، جارو، سفرهای حصیری، کلاه، زنبیل، گردبند، جود (جبد) و غیره است.
* گزارش از فاطمه تهیدست، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ گیلان
انتهای پیام/