«رودکی»؛ نگهبان هزارساله زبان فارسی/ شاعر تیره‌چشم روشن‌بین

محمد رودکی نخستین شاعر بزرگ زبان فارسی به شمار می‌رود که در طول زندگی ارزشمندش شعرهای بسیاری سرود و آثار فراوانی را از خویش برجای گذاشت. این شاعر بلندآوازه در فنون سخن و انواع شعر مهارتی خاص داشت و توانست با احیای شعر فارسی‌، رهگشای‌ شاعران‌ پس از خود باشد.

به گزارش میراث آریا، دوره سامانی، دوران رستاخیز، عصر خردگرایی و زمان احیای تفکر عقلانی است. در این دوره‌ به‌ همت اهالی فرهنگ‌دوست و وزیران دانشمند، نهال علم، دانش‌، فرهنگ و فـلسفه بـالید و به بار نشست و بوی خوش دانش و معرفت آنان نه‌ تنها در تمامی جهان آن روزگاران پیچید که شمیم آن تا به‌ امروز جان دانـش را تازگی و شادابی بخشیده است. در واقع سـامانیان در احیای زبان و ادب گذشته ایران، تلاشی‌ وقفه‌ناپذیر داشتند از یک‌ طرف به تقویت و گسترش زبان پارسی از طریق تشویق شاعران، نویسندگان و مترجمان در به وجـود آوردن آثـاری‌ بـه‌ زبان‌ فارسی پرداختند و از جهتی دیگر دلبستگان به فـرهنگ و تـمدن‌ ایرانی‌ را به پدید آوردن و به نظم کشیدن شاهنامه‌ها و تاریخ‌نامه‌های باستان واداشتند که‌ سرحلقه این جمع، فردوسی توسی، شاعر بلندآوازه‌ ایـرانی‌ اسـت. در ایـن میان شاعرانی برجسته، چون رودکی که‌ به‌ هـر صورت متأثر از جامعه علمی-عقلانی زمان خود بودند، شعر را وسیله‌ای برای بیان اندیشه‌ها و تفکرات‌ فلسفی‌ و حکمی‌ خویش قـرار دادند.

ابوعبداللّه جعفر بن محمد رودکی سمرقندی، استاد شـاعران جـهان‌ و شاعر پرآوازه ایران زمین، به عنوان بنیانگذار قالب ها و شیوه‌های شعر و زنده‌کننده و گسترش‌دهنده زبـان پارسـی از مـشهورترین‌ شاعران‌ دوره سامانی است که تفکرات فلسفی و اندیشه‌های ناب عقلانی را با ذوقی شاعرانه، آمـیزه‌ خـود کـرد، به طوری که از همین اشعار بازمانده، می‌توان صریحا اظهارنظر کرد که‌ او شاعری‌ عقل‌گرا و مـتفکری صـاحب اندیشه‌های عقلانی بوده است.

رودکی از آن همه شعری که سروده‌، چیزی‌ نزدیک‌ به یک هزار بـیت آن باقی مانده کـه‌ البته با این مقدار شعر آن هم‌ به طور ناقص‌ نمی‌توان‌ به طور صریح درباره اندیشه‌های فلسفی و جـهان‌بینی‌ عـقلانی او اظـهار نظر کرد. اما از همین مقدار ابیات باقی‌مانده، مـی‌توان جـهان‌بینی و نـگاه‌ او را به جهان و هستی هر چند کم‌رنگ دید. از نگاه او جهان بی‌ثبات، ناپایدار و شـرنگ‌آمیز اسـت‌. رودکی، خوش‌بودن را همیشه پس از توصیف وضع آشفته و ناهموار جهان به تصویر می کشد. او به فلسفه اپیکوری یکی از فلاسفه یونانی معتقد بود و همین تفکرات، شاید پایـه فـکری‌ افرادی چون خیام، عطار و حـافظ را بنا نـهاده است.

در جامعه عقل‌گرای دوره‌ سامانی‌ که‌ هنوز شاعران پنجه بر تفکر صـاحب‌ خردان‌ آن‌ نینداخته‌اند و تـسامح دیـنی و مذهبی در دستگاه آنها، جای خود را به تعصب و خردستیزی نداده‌ بود، رودکی با نگرشی خاص به مرگ‌، زندگی، جهان و هستی می‌نگرد و حاصل ایـن اندیشه‌های خود را در قالب ابیاتی می‌ریزد که خبر از تفکر درونی و اندیشه حاصل‌ از جهان‌بینی‌ او می‌دهد. از زنـدگی رودکـی چندان مطلب‌ مستندی‌ در دست نیست، بـه هـمین جهت تذکره‌نویسان، مطالبی درباره او نقل کرده‌اند که‌ کم‌کم‌ زندگی‌ و شخصیت او را در هاله‌ای از افسانه فرو برده و در تاریخ شعر فارسی، به‌ اسطوره‌ پیـوسته اسـت. افـسانه‌سازی دربـاره زندگی رودکی و شهرت بسیار او سبب شـده‌ اسـت که هـر مـوضوعی کـه در حول و حوش زمان وی بـه نوعی به پدیده ادبی ارتباط یابد. 

اشعار رودکی

مـوضوعی که رودکی را به طرف‌ اسطوره‌ شدن‌ سوق می‌دهد، مسأله تعداد اشعار اوست. نخستین فردی که درباره تعداد اشعار رودکی سخن گفته، رشیدی‌ سمرقندی است. بیشتر تذکره‌نویسان از جمله جامی در بهارستان‌، امین احمد رازی در هفت اقلیم، نجاتی در بساتین الفضلا، هـمگی‌ با توجه به همین گفته رشیدی، تقریبا همین‌ مقدار با انـدکی کـم و زیـاد ذکر کرده‌اند.

شـعر ‌او را بـرشمردم سیزده‌ ره‌، صد هزار هم‌ فزون‌ آید اگر چو نانش باید بشمری‌

کـه در ایـن صـورت بیت، چنین معنی می‌شود: شعر او را سیزده بار شمردم‌، صد هزار بیت بود، اگر چنان‌که‌ بـایسته است تو آنها را بشماری‌ بیشتر از آن می‌شود!! از این رو باید گفت رودکی شاعری بسیارگو بوده است.

رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین‌ها نیز به شمار می‌رود. بسیاری از تذکره‌نویسان و شاعران نزدیک به زمان او، رودکی را کور مادرزاد می‌دانند و بعضی او را «شاعر تیره‌چشم» گفته‌اند، از افردای ‌که‌ بـه‌ کـوری وی اشاره کرده اند، می‌توان‌ از فردوسی و ناصر خسرو نام برد. ابومنصور محمد دقیقی که یکی از شاعران نزدیک به‌ زمان‌ مرگ رودکـی اسـت‌، چـنین‌ سروده:

استاد شهید زنده بایستی/ وان شاعر تیره‌چشم روشن‌بین/ تا شاه مرا مدیح گفتندی/ با الفاظ خوش و معانی رنگین

فردوسی که زمان تولدش، مصادف با مرگ رودکی بـوده اسـت در شاهنامه، در وقایع روزگار خسرو انوشیروان، پادشاه ساسانی درباره آوردن، ترجمه و نظم کـلیله و دمـنه، چنین می‌گوید:

کلیله به تازی شد از پهلوی بدینسان که اکنون همی بشنوی/ به تازی همی بود تا گاه نصر بدان گاه که شد در جهان شاه نصر

رودکی در آثار خود هیچ‌جا اشاره ای به کوری خود نکرده‌ است، شاید بهترین جـایی کـه می‌توانست از کوری، در کنار پیری شـکوه کـند، در قـصیده «دندانیه» بود. جایی که می گوید:

تو رودکی را ای ماهرو! کنون بینی بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود/ بدان زمانه ندیدی که در جهان رفتی سرود گویان، گویی هزاردستان بود

البته در قصیده «مادرمی» نیز از ضعیفی‌ خود سخن می‌گوید اما از کوری خود سخنی بـه مـیان نمی‌آورد. این نمونه‌ها و نـظایر آن، کـه از شعرهای او باقی‌ مانده، صراحتی دارد بر این که‌ دیده ‌او تا آخر عمر  بینا بوده است. تصویرهای‌ شعری‌ وی‌ نیز دلیل دیگری‌ ‌ بر بینایی او بود. تصویرهای شـعر رودکی، تصویرهایی اصیل و بنیادی و نشان می دهد که شاعر آنها را بـا دقـت‌ و تـیزبینی‌ انتخاب‌ کرده است.

خـورشید ‌را ز ابـر دهد روی گاه‌گاه‌ چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب

در تذکره‌ها آمده، رودکی چنگ نواز بوده‌است. می‌گویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازه‌ای بود که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمده‌ بر این قرار است که امیرنصر سامانی از بخارا به هرات می‌رود و دلبسته هوای هرات می‌شود. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهارسال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم، مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند، ۵۰ هزار درم به او پاداش می‌دهند.

رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر بنماید. از این رو قصیده‌ای می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند و امیر چنان تحت تاثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند، سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به طرف بخارا می‌تازد و نقل است که کفش‌هایش را تا ۲ فرسنگ دنبال او می‌بردند و رودکی ۵۰ هزار درم از لشکریان می‌گیرد. آن قصیده اینگونه‌است:

بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی / ریگ آموی و درُشتی‌های او زیرپایم پرنیان آید همی

رودکی در ادبیات فارسی

رودکی را پدر ادبیات فارسی دانسته‌اند. پیش از وی شعر فارسی سروده می‌شد اما کیفیت اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود. ریچارد فرای ایران شناس آمریکایی عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از پهلوی به خط فارسی نقش داشته‌است. در تذکره‌ها و کتاب های پارسی اشعار وی بارها ذکر شده‌ که همین‌ها اساس جمع آوری دیوان وی بودند. اشعار او بارها به وسیله  شاعران ایرانی مورد استقبال قرار گرفت و بارها در تضمین‌ها از آنها استفاده شد. وی در میان شاعران فارسی بسیار مورد ارج و احترام بوده و کمتر فردی زبان به نکوهش وی گشوده‌است. او شعر فارسی را از پیروی از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالب‌های جدید فارسی به وجود آورد و با ترجمه منظومه‌های مختلف و سُرایش اشعار حکیمانه و تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی به خوبی گشود. از افرادی که از سروده‌های رودکی در اشعار خود تضمین آورده‌اند می‌توان به غضایری رازی، عثمان مختاری، سوزنی سمرقندی، فرخی سیستانی، معزی نیشابوری، خاقانی شروانی، ابوسعید ابوالخیر، مولانا جلال الدین بلخی و حافظ اشاره کرد. درباره غزلیات وی که نخستین نمونه در دست غزل فارسی است عنصری بلخی می‌گوید:

غزل رودکی وار نیکو بود/ غزل‌های من رودکی وار نیست

آثار مطرح رودکی

مهم‌ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است، کتابی هندی که در دوره ساسانیان به دستور بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد و داستانی رمز آمیز از زبان حیوانات است. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سده ششم ترجمه ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده‌است که منظومه کلیله و دمنه رودکی مشتمل بر ۱۲هزار بیت بوده‌است.

دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست؟/ دمنه گفت او را: جز این آوا دگر کار تو نه هست و سهمی بیشتر

از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره کرد. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران وارد شد و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته‌است. سندبادنامه در دوره سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه شد. برپایه پژوهش‌های پاول هرن شرق شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامه رودکی است:

آن گرنج و آن شکر برداشت پاک وندر آن دستار آن زن بست خاک/ آن زن از دکان فرود آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد

عمده اشعار غنایی رودکی را غزل‌ها و رباعی‌های وی تشکیل می‌دهند. نخستین مدیحه در پارسی در سیستان به وسیله محمد سگزی و بسام کرد سروده شد که در مدح یعقوب لیث بود. مهم ترین و معروف ترین مدیحه او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز می‌شود: مادر می‌را بکرد باید قربان/بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان

او به جز مدایح مراثی، هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانه رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی‌توان یافت. از مراثی معروف او نیز ۲ مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شده‌است، شهرت دارد. در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می‌شود که همین گونه در شعر کسایی مروزی، فردوسی و ناصرخسرو نیز آمده‌است. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و درباب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وا می‌دارد:

زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است/ به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است/ زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه کرا زبان نه به بند است پای دربند است

منابع: 

(۱)- دیوان رودکی/شعار۰۳/

(۲)- هفت اقلیم‌/ج ۵۱۱/۲

(۳)- المعجم فی‌ معاییر اشعار العجم۲۱۱/

(۴)- رک.تاریخ ادبیات،یان ریپکا،ترجمه عیسی شهابی۶۹/ و گزیده رباعیات عطّار۱۱/

(۵)- سبک خراسانی در شعر فارسی،محمد جعفر محجوب۳۶۱/

(۶)- رک.شعر فارسی‌ در بلوچستان۲/

(۷)- الهی نامه،ریتر،از ص ۰۳۳ تـا ص ۲۵۳

(۸)- رک.لبـاب الالباب/ج ۱۶/۲

(۹)- شعر فارسی در بلوچستان۴/

انتهای پیام/

انتهای پیام/

کد خبر 14011004761411