همدان‌گردی در کوچه‌‌‌راسته‌های تاریخی

به وقت بهار و نم باران تصمیم گرفتم قلبم را با قلب شهر میزان کنم، درست در مرکز این کهنه‌دیار ایستادم و عزم کردم پیچ‌های ۹۰ درجه‌ای کوی و برزن کوهستانی همه‌دانارا یک به یک سَرک بکشم و برای شما روایت کنم، شاید دلتان پر کشید برای کوچه‌‌هایی که یک آسمان قصه برای روایت کردن دارند.

میراث آریا: حوالی نم باران و شکوه بهار و نفس‌های عمیق طبیعت، چادر و چارقد به سر کردم و ده، بیست، سی چهل انداختم. از بخت خوش قرعه فال به نام سیر و سفر در کوچه پس کوچه‌های همدان افتاد. به قراری، سیر در شهرِ به بهار نشسته و  جرعه جرعه بهار همدانی سَر کشیدن قسمت امروزم شد.

بلافاصله قلبم را با قلب شهر میزان کردم و درست در مرکز این کهنه‌دیار ایستادم و عزم کردم پیچ‌های ۹۰ درجه‌ای کوی و برزن کوهستانی "همه‌دانا" را یک به یک سَرک بکشم و برای شما روایت کنم، شاید دلتان پر کشید برای کوچه‌ پس‌کوچه‌هایی که یک آسمان قصه برای روایت کردن دارند.

در همسایگی من و شکوفه‌های نورسیده ۶ خیابان منتهی به جریان زندگی عیان عیان است و حالا باز هم ده و بیست، سی، چهل چاره‌ساز می‌شود شاید هم باید چشم ببندم و بچرخم و انگشت اشاره بگردانم به سمت خیابان‌ها و بالاخره بعد چند دوری بخت یکی از شش‌گانه‌های کم‌نظیر همدانی باز شود.

بر فرض، تک و تنهایی‌ام در شهرِ نوروز شده و از التهاب افتاده مجالی است برای چرخیدن و قرعه انداختن؛ چرا فرض؟ روی یک پا می‌گردم و با چشمانی بسته انگشت می‌چرخانم و زیر آبی به ابر رسیده آسمان تندتند نفس چاق می‌کنم. دوباره می‌چرخم و دست باز می‌کنم و می‌گردانم.

 در گوشتان بگویم که عجب حس و حالی دارد شهر برای تو باشد و فروردین، شهری که باید گوشه‌ای از آن گزیده شود و کار به سبابه و فال و این طور داستان‌ها بکشد.  

خب از حرف در گوشی بگذرم و به قسمت امروزم برسم. باید چشم از تاریخ نهفته دور تا دور میدان مرکزی و ۱۲ گنبد فلزی گرفته و به خیابان عباس‌آباد بدوزم. عباس‌آباد همان گذری است که منتهی می‌شود به دره عباس‌آباد، دره‌ای زیبا و خوش آب و هوا بر دامنه الوند کوه.

جغرافیای این معبر انشعابی است از میدان مرکزی در جهت جنوب غربی تا میدانی دوباره به نام عباس‌آباد که در ادامه به همان دره بکر امتداد پیدا می‌کند.

حالا که خیابان به رسم چشمان بسته انتخاب شد نوبت به برگزیدن چپ و راست این گذرگاه می‌رسد که به سبک زوج و فرد یا همان چپ و راست فال‌هایم در کتاب حافظ راست را می‌گیرم و می‌روم.

شما جا نمانید، من سراپا چشم می‌شوم و قدم به قدم را روایت می‌کنم؛ پس پا به پایم بیاید و از سیر و سفر بهارانه لذت ببرید.

گام اول بازارچه مظفریه است که خیابان عباس‌آباد را به باباطاهر جان متصل می‌کند، به احتمال زیاد در این گشت و گذر رمز و راز باباطاهر را هم برملا می‌کنم. البته مستحضرید منظور کلامم خیابان باباطاهر است نه «باباطاهر عریان» عارف و شاعر دوبیتی‌سرای سده پنجم، همان آیه و آیت همدان.

و اما ادامه؛ متصل می‌کند و آغازگر محله‌گردی‌ام می‌شود. بازارچه مظفریه، بازار طلافروشان است و از قدم اول تا پیچ ۹۰ درجه دوم سمت چپ و بعد خیابان نه چندان طولانی را پس و پیش طلافروشی گرفته و گاهی هم لباس‌فروشی. پایان این بازارچه در سمت چپ می‌رسد به انتهای کوچه زنگنه، کوچه‌ای که به اعتبار مدرسه علمیه چندصدساله‌اش و یادگار شیخ علی‌خان زنگنه، وزیرِ شاه سلیمان صفوی نامگذاری شده است.

از پایان این کوچه تا آغازش خیلی بلند و بالا نیست اما آلبومی است از تاریخ ایران از باستان تا مشروطیت؛ ابتدای کوچه آرامگاه «استر»، ملکه خشایارشاه هخامنشی و میانه‌های آن «خانه مشروطیت» و مبارزان راه آزادی است.

یک دور کوچه تاریخ را بالا و پایین می‌کنم و دوباره برمی‌گردم به تلاقی کوچه زنگنه و بازار مظفریه و روبرویم را پیش می‌گیرم تا به مسجد حمام قلعه برسم. می‌گویند این مسجد بر ویرانه‌های به زلزله نشسته حمام قلعهِ «حاج محمد سعید» بنا شده و عهد قاجار تاکنون را در دل دارد.

چشم از مسجد تاریخی می‌گیرم و به سه‌راهی جلوی پایم خیره می‌شوم که صدایی مرا فرا می‌خواند. صاحب صدا، گردشگری است در پی «قبر پلویی»؛ پس سمت چپ این سه راهی سکویی و مزاری زردرنگ می‌شود مقصد من و گردشگر.

راز این مزار زردرنگ به دور و دور و دورتر می‌رسد، آن زمان که پلو تحفه بود قدیمی‌ها می‌گفتند، هر فردی برای صاحب این قبر فاتحه بخواند یک وعده شامگاهی پلو قسمتش می‌شود. این مراز از آن «ابوالفتح میهنی خراسانی» پیر و مرشد صاحب کرامت است که در مدرسه نظامیه بغداد کرسی استادی داشت.

خالی از لطف نیست که مسیر مجاور قبر پلویی را بگیرم و برسم به کوچه «طاق‌داره» که خانه مشیر است، مشیرالدوله را که می‌شناسید؟ امروز خانه‌اش، خانه مشاهیر و مفاخر همدان شده است.

این کوچه کِله و کوتاه و یک بغل تاریخ را به مسافران می‌سپارم و دوباره به سه راهی برمی‌گردم. به گمانم بازی چشمان بسته و انگشت اشارت ضروری شده و مجدد پای گزینش وسط می‌آید، فال حافظ را یادتان هست؟ احنست! سمت راست انتخاب نهایی‌ام می‌شود.

سمت راست یعنی همان کوچه «حمام‌قلعه»، این حمام کهن و قاجاری وسوسه‌کننده است از معماری بی‌نظیر تا حوضچه‌های کاشی شده و رنگی پنگی؛ راستش نشستن زیر طاق بلند و روی سکوی‌های گرم و خشک حمام را به شما می‌سپارم و راهی کوچه دیگر می‌شوم.

اینجا «حکیم‌خانه» مقصد می‌شود، کوچه‌ای که محل زندگی و کسب گروهی از پزشکان تجربی بوده، قبل‌ترها پیش از احداث خیابان باباطاهر این محوطه به کوچه «جراح‌ها» متصل بود. کوچه‌ای در ضلع شمالی خیابان باباطاهر پایین دست راسته «حاج شیخ اسدالله» که با دو پیچ حدودا ۹۰ درجه امتداد پیدا می‌کند و نهایتا به راسته «حسین‌خانی» و اول کوچه «خونی‌ها» می‌رسد.

نگفته نگذرم وجه تسمیه کوچه جراح‌ها سکونت چند جراح کلیمی بوده، چند و چون راسته «حسین‌خانی» هم می‌شود، راسته‌ بنکداران و خواربارفروشان که از راسته کلیمی‌‌ها در جهت غرب منشعب می‌شود و تا انتهای کوچه جراح‌ها در تقاطع با کوچه خونی‌ها امتداد می‌یابد، البته برخی کوچه خونی‌ها را ادامه این راسته می‌دانند.

راستی این راسته دستی بر اعماق تاریخ هم دارد و بنایی از دوران سلجوقی در خود جای داده، بنایی مهم و به جا مانده از دوران اسلامی و آرامگاه دو تن از خاندان علویان است که چند قرن بر شهر ریاست داشتند. شاهکار معماری و گچ‌بری این گنبد زبانزد است و باب گردشگر، از احوالات بیرونی آن هم  می‌توان به کتیبه‌ای گچ‌بری شده مزین بر آیاتی از قرآن مجید به خط کوفی اشاره کرد.

دید و بازدید از این بنا و غرقه شدن در روزگار کهن با شما، ادامه مسیر می‌شود بلوار علویان که کوچه و پس کوچه‌هایش عین زندگی است مثل کوچه قصابان که از قدیم و ندیم به راه بوده و آخرش به آرامگاه باباطاهر جان می‌رسد.

البته پیش از آرامگاه باباطاهر عریان و سرای دوبیتی‌هایش باید چشمم به جمال میدان عین‌القضات نماد حکیم الهی، عارف صمدانی و شهید راه حقیقت که در سال ۴۹۰ هجری در همدان زاده شده روشن شود و از فرعی باباطاهر یا خیابان آیت‌الله معصومی با خانه‌های قدیمی و هیات‌های به نام همدانی به آرامگاه باباطاهر جان، شاعر سده چهارم و پنجم هجری برسم.

اگر جمله کوتاه کنم باید بگویم از میدان مرکزی و ابتدای خیابان عباس‌آباد و تاریخ دور و دراز نقش بسته بر آن به  شعر و شاعری و عارفی رسیدم، انگار دوبیتی «عزیزان موسم جوش بهاره/ چمن پر سبزه صحرا لاله زاره // دمی فرصت غنیمت دان درین فصل/ که دنیای دنی بی اعتباره» پایان‌بخش کوچه‌گردی من و شما شده است.

خب... تا روایت دیگر و دیدن من و خواندن شما از کوچه‌پس‌کوچه‌های بعدی این کهن‌دیار به خدای بهار می‌سپارمتان.

گزارش از: سولماز عنایتی

انتهای پیام/

انتهای پیام/

کد خبر 14020117147972

برچسب‌ها