میراث آریا - اول صبح در خیابانهای جهانشهر قدم میزنیم و با افتخار مسیر دوچرخهسواری جهانشهر را به او نشان میدهم. مسیر دوچرخهسواری که از میان درختهای چنار کهنسال و بوتههای گلهای صورتی و سفید رز طراحی شده است. هر از گاهی گروهی دوچرخه سوار از مسیر طراحی شده عبور میکنند و صدای خنده آنها در فضا طنینانداز می شود. در چهره اش آرامش نقش میبندد. گویی برای طبیعتگردها دیدن شهرهایی که با طبیعت پیوند بیشتری دارند، آرامش بخش تر است تا دیدن ابر شهرهای شلوغ با آسمان خراشهای سر به فلک کشیده و سیاه.
به باغ فاتح میرسیم جایی که روزهای تعطیل اول صبح جمعیت زیادی برای پیاده روی به آنجا میآید. هر کسی از این پیادهروی اول صبح هدفی را دنبال میکند، یکی ورزش، یک نفر مهارت در ورزش تنیس و دیگری فعاایت رزمی. چگونه میتوان شهری مثل کرج، که مردمش با طبیعت پیوند بنیادینی دارند را به یک طبیعت گرد اروپایی در یک روز نشان داد.
از خود میپرسم او را به کجا ببرم و کدام قسمت طبیعت بکر استان البرز را به وی نشان بدهم؟ قطعا روستای برغان و آن مسیر کوهستانیاش همراه با طعم لذیذ آش محلی را باید تجربه کند. جاده چالوس چطور؟ با همه دوچرخه سوارهایی که در این جاده رکاب میزنند و معمولا با رسیدن به سد کرج گلویی تازه کرده و دوباره به سمت کرج باز میگردند. آیا او را به منطقه «پل خواب» ببرم برای دیدن یکی از بهترین سایتهای دیوارهنوردی و سنگنوردی ایران؟ نشستن کنار آب زلال رودخانه دیزین چطور؟ در جاده یک کوه سنگی توجهاش را جلب می کند. قله پورا. قلهای که خیلیها به عشق صعود آن، کوهنورد شدند. قله هفتخوانی و دره اویزر؟ روستای دروان؟ روستای سیرا؟ سیبان دره؟ قله اودل؟ دریاچه سد طالقان؟
هر طرف استان البرز را می نگرم سرشار از زیباییهای وصفنشدنی طبیعی است. چرا در تمام سالهایی که ساکن تهران بودم از وجود چنین گنجینهای خبر نداشتم؟
انتهای پیام/