پیام عابدی فعال حوزه رسانه و سینما در یادداشتی نوشت: سیوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان از ۱۲ تا ۱۶ مهرماه سال جاری با دبیری «حامد جعفری» در شهر اصفهان در حال برگزاری است.
جشنوارهای که در سه بخش ملی، بینالملل و ویژه برگزار میشود و نامش همواره با خاطره و شور کودکی در سینمای ایران گره خورده است.
اما آنچه در سالهای اخیر بیش از فیلمها و برنامهها جلب توجه میکند، شیوه برگزاری و مفهوم «تمرکزگرایی» در این رویداد است؛ روندی که سبب شده است که جشنواره بیش از آنکه ملی باشد، رنگ و بوی محلی و جزیرهای به خود بگیرد.
اصفهان بدون تردید شهری شایسته برای میزبانی است؛ شهری با سابقه فرهنگی، معماری باشکوه و مردمانی که با هنر بیگانه نیستند، اما زمانی که یک جشنواره ملی برای سالها در یک شهر خاص متمرکز میشود، خطر آن وجود دارد که به جای توسعه سینمای کودک در سراسر کشور، تنها به احیای برند محلی یک شهر منجر شود.
در نتیجه، جشنواره به جای آنکه فرصتی برای شکوفایی استعدادهای کودک و نوجوان در سراسر ایران باشد، به آیینی محدود در اصفهان بدل میشود که سایر استانها صرفاً تماشاگر آن هستند.
جشنوارهای با برند ملی، اما کارکرد محلی
جشنواره فیلم کودک از همان آغاز با عنوان «بینالمللی» شناخته شد و قرار بود ویترینی از دستاوردهای جهانی سینمای کودک باشد. اما امروز بیش از آنکه فضایی برای تعامل فرهنگی و گردش ایدهها باشد، به برندی فرهنگی برای یک شهر تبدیل شده است.
فیلمها در استانهای دیگر هم به نمایش درمیآیند، اما این نمایشها نه در قالب یک ساختار مشارکتی، بلکه بیشتر به صورت نمادین و نمایشی برگزار میشود.
واقعیت این است که جشنواره کودک، بهجای ایجاد پیوند میان استانها و فعالان فرهنگی سراسر کشور، به شکل یک ساختار بسته اداره میشود که در آن تصمیمگیریها در سطح محدود دبیرخانه و مدیران محلی انجام میشود.
در چنین سازوکاری، نه دفاتر سینمایی استانها سهمی از برنامهریزی دارند و نه هنرمندان شهرستانها صدایی برای تاثیرگذاری در سیاستهای جشنواره پیدا میکنند.
این در حالی است که اگر قرار باشد سینمای کودک در ایران به حیات جدی خود ادامه دهد، نیازمند شبکهای از مشارکت فرهنگی است؛ شبکهای که از مراکز استانی سینمای جوان گرفته تا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در بر گیرد.
مشارکت واقعی، نه نمایش استانی
یکی از بزرگترین ضعفهای ساختاری جشنواره کودک در سالهای اخیر، درک نادرست از مفهوم «ملی بودن» است. حضور چند اکران محدود در استانها یا برگزاری کارگاههای آموزشی بهصورت نمادین، جایگزین مشارکت واقعی نمیشود.
جشنواره باید به گونهای طراحی شود که هر استان سهمی واقعی در برنامهریزی، انتخاب آثار و حتی داوری داشته باشد.
ایده تشکیل دبیرخانههای استانی یا شوراهای هماهنگی میتواند گامی جدی در این مسیر باشد. چنین سازوکاری ضمن گسترش عدالت فرهنگی، امکان رشد استعدادهای بومی را نیز فراهم میکند.
در غیر این صورت، استعدادهای کودک و نوجوان از شهرهایی چون کرمان، اردبیل، سنندج یا زاهدان، هرگز فرصت حضور موثر در فضای سینمای کودک را نخواهند یافت.
بیعملی مدیریتی در سطح کلان
نقش سازمان سینمایی در این میان بسیار مهم است. جشنواره کودک زیرمجموعهای از سیاستهای کلان فرهنگی کشور است و نیاز به مدیری دارد که با قاطعیت، هماهنگی و سیاستگذاری روشن، مسیر آن را هدایت کند.
با این حال، فقدان جلسات منظم تصمیمگیری و نبود برنامه واحد در سطح سازمان سینمایی، موجب شده جشنواره در خلأ مدیریتی به سمت سلیقههای محلی سوق پیدا کند.
رئیس سازمان سینمایی باید به جای موضع تماشاگر، نقش راهبر را ایفا کند؛ کسی که نهتنها به دبیر و مدیران جشنواره مشورت میدهد، بلکه با تشکیل شوراهای سیاستگذاری و گفتوگو با مدیران استانی، مسیر توزیع و توازن فرهنگی را مشخص میسازد.
سکوت یا تاخیر در تصمیمگیری، جشنواره را از محور ملی خود دور میکند و به تدریج آن را به یک رویداد روابط عمومی تقلیل میدهد.
صحنههای فراموششده
جشنواره کودک در ذات خود رویدادی شهری است؛ رویدادی که میتواند به پویایی فضاهای عمومی، رونق گردشگری فرهنگی و افزایش حس تعلق شهروندان به شهر کمک کند.
بسیاری از شهرهای جهان از این الگو برای زنده نگه داشتن بافت شهری استفاده کردهاند. از «آنسی» در فرانسه تا «گونجو» در کره جنوبی، جشنوارهها نهتنها رویداد هنری بلکه محرک اجتماعی و اقتصادی هستند.
در ایران نیز، ظرفیتهای مشابهی وجود دارد. هر شهر میتواند به تناسب ویژگیهای فرهنگی خود بخشی از جشنواره را بر عهده گیرد؛ از نمایش فیلم تا برگزاری کارگاههای آموزشی یا مسابقات بومی مرتبط با سینمای کودک.
این تنوع میتواند به غنای فرهنگی و گردشگری استانها کمک کند و مفهوم جشنواره را از مرزهای اصفهان فراتر ببرد.
اما متاسفانه، در وضعیت فعلی، شهرداریها به جای بهرهگیری از این فرصت برای ترویج حیات شهری، گاه نگاه محدود و شرطگذارانهای دارند.
فضاهای شهری که میتوانند به جشن و گفتوگوی کودکانه بدل شوند، در چارچوبهای اداری و تبلیغی محدود میمانند. در حالی که اگر رویکرد شهری بهدرستی تنظیم شود، جشنواره میتواند به ابزاری برای نشاط اجتماعی و همافزایی فرهنگی میان استانها تبدیل شود.
نه فقط کودکان اصفهان
ملی بودن یک جشنواره تنها در نام یا لوگو خلاصه نمیشود. جشنوارهای که قرار است نماینده سینمای کودک ایران باشد، باید به تمامی کودکان و نوجوانان کشور تعلق داشته باشد.
تمرکز مفرط بر یک شهر، هرچند با نیت ثبات یا ارتقای کیفیت انجام شود، در نهایت به حذف تدریجی مشارکت جمعی میانجامد.
سینمای کودک در ایران سالهاست از کمبود حمایت، سرمایه و مخاطب رنج میبرد. در چنین شرایطی، جشنواره باید فرصتی برای بازسازی امید و انگیزه در نسل جوان فیلمسازان باشد، نه صحنهای برای تکرار آیینهای تشریفاتی. برای رسیدن به این هدف، ضروری است که سیاستگذاران فرهنگی با نگاهی جامعتر و ملیتر به این رویداد بیندیشند.
بازاندیشی در ماموریت جشنواره
سیوهفتمین دوره جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان، فرصتی برای بازنگری در فلسفه وجودی این رویداد است. آیا ماموریت جشنواره تنها برگزاری چند روز نمایش فیلم در اصفهان است؟ یا قرار است سکویی برای پرورش استعدادهای کودک و نوجوان در سراسر ایران باشد؟
برای تحقق ماموریت دوم، باید ساختار جشنواره بازتعریف شود: اتصال دبیرخانه به استانها، تشکیل شوراهای منطقهای، افزایش نقش آموزش و تربیت فیلمسازان جوان، و تعریف پروژههای مشترک میان شهرها.
تنها در چنین حالتی است که جشنواره از قالب محلی خارج میشود و بار دیگر میتواند عنوان «بینالمللی» خود را با معنا و اعتبار واقعی همراه کند.
سخن آخر
جشنواره فیلم کودک اصفهان میتواند قلب تپنده سینمای کودک ایران باشد، اما نه اگر تنها در اصفهان بتپد. این جشنواره نیازمند خون تازه از شهرهای دیگر، ایدههای نو از نسل جوان و مدیریتی است که بهجای محافظهکاری، آیندهنگری کند.
اگر قرار است کودکان و نوجوانان، مخاطبان اصلی این جشنواره، امید و تخیل را در سینما جستوجو کنند، مدیران فرهنگی نیز باید تخیل ساختاری داشته باشند؛ تخیلی که بتواند از مرزهای جغرافیایی فراتر رود و جشنواره را به واقعهای ملی، مردمی و الهامبخش تبدیل کند. تنها در این صورت است که میتوان گفت جشنواره، به رسالت واقعی خود بازگشته است.
انتهای پیام/

نظر شما