هر دو عامل نیز بهطور کاملا روشن و واضح در گنجینه ادب فارسی مورد عنایت فرهیختگان قرار گرفته است و به عنوان مثال، حدود هزار سال پیش رودکی شاعر بزرگ ایرانی، میسراید: «هرکه نامخت از گذشت روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار».
این سخن حکمت آموز این شاعر سخنی است که برای تمامی اعصار و برای تمامی اشخاص قابل بهره برداری است. به راستی چه آموزگاری بهتر از تجارب دیگران برای عبرت آموزی انسان وجود دارد؟ در فرهنگ سرزمین ما که مهمترین میراث ناملموس ایران به شمار میآید، استفاده از تجربیات دیگران یک سنت است، چنانکه در دیوان اشعار صائب تبریزی میخوانیم... «نقش پای رفتگان هموار سازد راه را»، عقل هم چنین حکم میکند که قدردان زحمات پیشینیان و بهره برداری از دانش به یادگار مانده از آنان بوده و خویش را وامدار آموزشها و تجارب نیاکان این آب و خاک بدانیم.
نگاهی کوتاه به هر یک از علوم، فنون و هنرهای سرزمین ما گویای سیر تکامل، پویایی و تحول ناشی از کسب تجربه و یا توجه به تذکرات است وای بسا که بسیاری از تذکرات انتقال اسرار تجربهای است که در حدیث دیگران گفته شده است. اما به نظر میرسد نسل امروز ما بسیار عجولتر از آن است که وقت گرانبهای خود را صرف پندآموزی از تجارب پیشینیان و یا توجه به یادآوریهای مصلحین و دانشمندان صرف کنند. گویی همه به خواب غفلت فروخفتهاند. به راستی چرا چنین شده است؟ پاسخ گویی به چنین پرسشی قطعا آسان نیست. شاید در حوصله این نوشتار هم نباشد. و شاید حتی علت یابی رافع این وضعیت نباشد. اما برای علاقمندان به میراثفرهنگی، این شرایط بسیار نگرانکننده است. و بنابراین آنچه که در ادامه میآید سعی در پژواک تذکری دارد که همواره چراغ راهنمای خردمندان برای تداوم تمدن سرزمین کهن بوده است. سعی در القای وزش نسیمی از روی عنایت دارد تا موجب بیداری و رفع غم غفلت این خفته چند دارد.
مدخل:
بهنظر میرسد در عصر کنونی که سردرگمی ملتها و احساس سرگشتگی و بیهویتی بیش از هر پدیده اجتماعی دیگری خودنمایی میکند، میراث فرهنگی مهمترین سند هویت و گنجینه فرهنگ و تمدن کشورها بوده و به همین سبب حفاظت از آنها جزء مهمترین وظایف و مسئولیتهای دولتها و ملتها به شمار میرود. زیرا: این آثار مهمترین اسناد موجود در زمینه فرهنگ و تمدن کشورها است. توجه به این اصل اساسی که پدید آمدن هر اثر لاجرم اولا بر بنیان نظری ویژهای استوار است و ثانیا مبتنی بر علوم تجربی ویژه آن، به وجود آمده و ثالثا دربردارنده بخشی از سنتهای پیشین است، ما را بر آن میدارد که در توجه به هریک از این آثار حداقل در جستجوی سه رکن اساسی مذکور باشیم. ضمن آنکه لازم است بدانیم که به دلیل قدمت آنها، در اغلب موارد به پدید آورندگان آنها دسترسی نداریم. لذا درک مبانی اندیشهای در پدید آوردن آثار از یکسو و کشف ارزشها و اصول شکل گیری آنها از سوی دیگر، جز از طریق مشاهده، تدبر و دقت نظر میسر نیست. به عبارت دیگر وجود میراث فرهنگی زمینه ساز مهندسی معکوس برای یافتن بخش مهمی از ابهامات علمی، فنی و هنری گذشته است. علاوه بر آن باید عنایت داشته باشیم که: بعد اجتماعی آثار فرهنگی در کشور ما مهمترین اسناد هویت و وفاق ملی به شمار میآیند و طبیعتا میتوانند آموزههای مناسبی برای همه اعصار و اقوام باشد. کما اسنکه سخن شیرین و هزار ساله رودکی امروز نیز میتواند سرمشق و الگویی مناسب برای ما باشد. ضمن آنکه: میراث فرهنگی ایران سرمشق اکثریت قریب به اتفاق کشورها و بویژه سرزمینهای مسلمان نشین بوده است و حفظ این آثار میتواند زمینه ساز پژوهشها و بررسیهای مورد نیاز حوزههای مختلف تمدن و فرهنگ باشد. ارتباط با اقوام مختلف، نحوه ایفای نقش مهم بین المللی در میان کشورهای کهن و متمدن در اقصا نقاط جهان، کشف شیوههای تعامل با ملل جهان تاثیر و تاثر از آموختهها و تجارب آنان، انتقال فرهنگ و مظاهر تمدن و فرهنگ به آنان تنها بخشی از دستاوردهای توجه به این مهم است. همچنین لازم است عنایت داشته باشیم که: تجارب بدست آمده محدود طی سالیان اخیر نشانگر تعلق خاطر عمومی به میراث فرهنگی و تاریخی نزد اغلب آحاد جامعه ایرانی است که این امر را میتوان ناشی از پاسخگویی بسیاری از آثارمیراث فرهنگی به نیازهای فطری انسان ایرانی تلقی نمود. تنها به عنوان مثال در هفته نخست امسال حدود یک میلیون نفر از باغ فین کاشان بازدید نمودهاند. که شاهدی گویا در تایید این گفتار است. البته نباید از نظر دور داشت که میراث فرهنگی هر یک از زیست بومها و غنای آن با دیرینگی سکونت در هر سرزمین نسبت مستقیم دارد به عبارت دیگر، هر چه پیشینه تمدن و فرهنگ یک جامعه بیشتر باشد، غنای آن نیز بیشتر بوده و به همین نسبت تنوع، تعمق و قلمرو آن نیز گستردهتر خواهد بود. سرزمین ایران به دلیل آثار سکونت دیرپای انسانها در این پهنه، از جمله مهمترین سرزمینهایی است که از دیرینگی فرهنگ و تمدن برخوردار بوده و به همین سبب از میراث فرهنگی پربارتری برخوردار است؛ چرا که سابقه طولانی زیست در این سرزمین، تاریخ مدیدی که بر آن گذشته است، ارتباطات و مراوداتی که با انگیزههای تجاری و سیاسی و یا به واسطه وقوع جنگها با اقوام گوناگون از سرتاسر جهان داشته است و نیز ویژگی خاص ناشی از موقعیت جغرافیایی آن در کانون جغرافیایی جهان قدیم و در چهارراه تبادلات فرهنگی و تجاری، استقرارداشته است، طبیعت متنوع سرزمینی، و... ویژگیها و مشخصات فرهنگی را برای انسان ایرانی رقم زده است که همگی بشارتی برای اهل اشارت است.
لزوم توجه به حفاظت و مرمت بناهای تاریخی
به نظر بسیاری از صاحبنظران، مهمترین رسالت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، حفاظت از بناها، بافتها و محوطههای تاریخی است. رجوع به قوانین موجود و آیین نامههایی که ملاک عملکرد این حوزه به شمار میآیند نیز موید چنین دیدگاهی است؛ به همین سبب عنایت به موضوعات مرمت و احیا، همواره از اولویتهای مهم معاونت میراث فرهنگی به شمار میآید. و در این راستا حفاظت از مساجد، بقاع متبرکه و نیز سایر بناهای مذهبی از جمله حسینیه از اهمیتی دو چندان برخوردار است. خانهها، بازارها، کاروانسراها و... همگی آیینههایی منعکس کننده فرهنگ و تمدن اسلامیایرانی هستند. و بنابراین حفاظت از این آثار پاسداشت تاریخ و تمدن این آب و خاک خواهد بود.
بناها، بافتها و محوطههای تاریخی موجود در پهنه سرزمینی ایران را بایستی شاخصترین آثار تمدنی مرتبط با فرهنگ ایرانی-اسلامی به شمار آورد زیرا تمدن کهن ایرانی متاثر از باور یگانه پرستی در این سرزمین، پس از تاثیر پذیری از آموزههای دین مبین اسلام در مسیری کمالگرایانه، موجد آثار و بناهایی است که مصداقهای بارز این هم آمیزی هستند. ابداع الگوهای مهمی در معماری و عناصر و اجزاء مختلف بکار گرفته شده در آنها و نیز آفرینش فضاهای پر رمز و رازی که همگی یادآور آفریدگار یکتا است، همگی نشانگر نقش و جایگاه ایرانیان در ترویج مفاهیم و ارزشهای دینی هستند. و اگر چه طی سده اخیر به دلایل گوناگونی روند تداوم و تکامل این آثار متوقف شده است، لیکن حفاظت از بناها و هنرهای مرتبط با آن میتواند موجب یادآوری و الگو پذیری از این آثار در حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی باشد.
میراث فرهنگی مهمترین عامل پیوند دهنده اقوام و مردمان یک سرزمین به شمار میرود. معرفی آثار فرهنگی میان ملل مختلف به استحکام صلح و ثبات در میان آنان منجر خواهد شد و به همین سبب آیین نهادینه شده حفاظت از میراث فرهنگی را بایستی ارزشمندترین مظهر تمدن و فرهنگ یک جامعه به شمار آورد.
بناها، بافتها و محوطههای تاریخی به عنوان تجلی الگوهای فرهنگی و اعتقادی مردمان یک سرزمین در قامت عناصر مصنوع، که با هدف به سامان نمودن جریان زندگی انسان در مراتب معنوی و مادی و اعتلاء وجود انسان برپا میشود، حداقل از دو منظر از شرایط طبیعی و جغرافیایی بستر تکوین خود تأثیر میپذیرد: نخست به سبب تأثیرات اجتنابناپذیر شرایط اقلیمی و جغرافیایی بر ویژگیهای فرهنگی (و تأثیر ویژگیهای فرهنگی بر بناها) و دوم به لحاظ تأثیرپذیری ناگزیر بناها از شرایط طبیعی و لزوم تأمین آسایش کاربران اثر در برابر شرایط طبیعی و اقلیمی به همین سبب بناها و بافتهای شهری تاریخی را بایستی تجلیگاه فرهنگ و تمدن اسلامی- ایرانی تلقی کنیم.
با عنایت به آنچه مذکور افتاد، به نظر میرسد که توجه به چگونگی امر مرمت بناهای تاریخی از چند جهت حائز اهمیت است:
نخست: وجود دیدگاههای مختلف در حوزه نظری مرمت بناها
دوم: لزوم توجه به کیفیت انجام اقدامات مرمتی توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از این لحاظ که این سازمان مرجع رسمی مرمت بناهای تاریخی به شمار میآید. و امور مرمتی آن سرمشق سایر اشخاص حقیقی و حقوقی به شمار میآید.
سوم: دقت نظر به این نکته اساسی که حفاظت از بناهای تاریخی در گرو انجام مرمت صحیح قسمتهای آسیب دیده بناهای تاریخی است.
چهارم: پذیرش این واقعیت که مرمت بناها، زمینه ساز ایجاد فرصتی برای دقت نظر و مکاشفه در زمینه حفظ فنون، اصول و هنرهای وابسته به معماری تاریخی خواهد بود.
پنجم: توجه به اینکه بخشی از اهداف مرمت مناسب بناهای تاریخی کوششی برای تسری دانش بومی معماری ایرانی به نسلهای جدید به شمار میرود.
ششم: تعمیق یافتههای علمی و تکامل دانشهای بومی مرمت در کشور زمینه ساز حضور متخصصین امر در عرصههای بین المللی مرمت بناهای تاریخی میشود.
هفتم اینکه: وجود ریشههای فرهنگی مشترک میان ساکنین کنونی ایران با سایر همسایگان و ملل مختلف و نیز تاثیر و تاثرهای ناشی از تعاملات طولانی مدت تاریخی خود میتواند زمینه ساز تفاهمات بین المللی و نیز گسترش فرهنگ صلح و مودت میان کشور ما با سایر همسایگان شود.
هشتم و از همه مهمتر آنکه میراث فرهنگی محور و مبنای توسعه حال و آینده است. زیرا بر این باوریم که تمدن امری تدریجی و بطئی است نه دفعی و آنی. بنابراین و به لحاظ آنکه توسعه یافتگی هدف و مولود تمدن است، نمیتوان انتظار داشت توسعه بدون تداوم فرهنگ و مظاهر تمدن محقق شود.
و در نهایت بایستی بناهای تاریخی را برای تداوم فرهنگ معماری و شهرسازی ایرانی مرمت نماییم. در قرن گذشته بسیاری از علوم فنون مهندسی به گونهای در خدمت جامعه علمی جهان قرار گرفته که میتواند رفع کننده بخش عمده از ابهاماتی باشد که رمز گشایی از آنها با ابزارهای معمول میسر نمیشده است. بدون تردید مرمت آثار تاریخی موجب حفظ اسناد و شواهدی است که میتواند دستمایهای ارزشمند برای پژوهشهای علمی برای سالهای متمادی توسط دانشمندان و فرهیختگان باشد. پژوهشهایی که میتواند موجب بسط دانش مهندسی بومی، تقویت بنیانهای نظری، بهره برداری توسعهای و گسترش علوم، فنون و هنرهای ایرانی شود.
میراث فرهنگی و ارتباط آن با مفاهیم توسعه:
در باور بسیاری از مردم، متخصصین و مسئولینی که با میراث فرهنگی، آشنایی کافی ندارند، میراث فرهنگی تنها در کالبد بناها، بافتها و محوطههای تاریخی خلاصه میشود و به همین سبب اغلب آنان بر این باورند که میراث فرهنگی مانعی در راه توسعه و بویژه در ساخت و سازهای جدید، تلقی میشود. اما به نظر میرسد که چنین اعتقاداتی اساسا ناشی از عدم دقت کافی در مفهوم توسعه است و چنانچه رویکرد ما به مفهوم توسعه تغییر یابد آنگاه متوجه خواهیم شد که میراث فرهنگی میتواند بهترین آموزگار ما برای امر توسعه باشد. بنابراین بایستی ابتدا بدانیم که اولا توسعه به چه معنا است؟ و دوم اینکه آیا مصداق توسعه در چیست؟ شواهد موجود در نظام برنامه ریزی توسعه در کشور ما حاکی ازآن است که موضوع توسعه در امور کمی مورد توجه برنامه ریزان و تصمیم گیران است. اما در باور ما توسعه، معنایی کیفی را در بر میگیرد. و با چنین نگرشی قطعا توسعه در تمامی مظاهر فرهنگ و تمدن نمود و تجلی مییابد. آیا مثلا در شعر توسعه اتفاق نمیافتد؟ در هنرها و صناعتها توسعه انجام نمیشود؟ شعر ابتدی این نوشتار بیانی ساده و پند اموز دارد اما به دور از صنایع ادبی و بسیار ساده و بیپیرایه است اما زمانی که در شعر سعدی میخوانیم: «گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من/ از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم.» و یا در شعر بیدل دهلوی میخوانیم «شعله ادراک خاکستر کلاه افتاده است/نیست غیر از بال قمری پنبه مینای سرو» به وضوح شاهد رشد تکاملی شعر و به نوعی توسعه آنچه در معنا و چه در صنایع ادبی هستیم. از زمانی که کنف و پنبه را در قالب گونی و قماش استفاده کردهایم تا زمانی که از آنها مخمل، دیبا و ترمه را فراوری کردهایم، آیا امر توسعه بروز نکرده است؟ از زمانی که پوستین گوسفندان را فرش زیرپایمان داشتهایم تا زمانی که قالی گل ابریشم و قالی تبریزی را تولید و عرضه کردهایم آیا مصداقی از توسعه را شاهد نبودهایم؟ از بنای مسجد تاریخانه و جامع فهرج تا مسجد جامع سلطانی و مسجد نصیرالملک طی مسیری نمودهایم که اگر مصداق توسعه ندانیم چه بنامیم؟
به نظر میرسد که معنای راستین توسعه تعمیق معانی و توسعه مظاهر تمدن است. چه بسیارند شهرهایی که به دلیل محدودیتهای موجود در بستر طبیعی امکان توسعه کالبدی را نداشتهاند، لیکن امر توسعه فرهنگی در این شهرها تداوم داشته است به عنوان مثال میتوان به شهر تاریخی یزد اشاره کرد که اگر چه همواره با محدودیت منابع آب مواجه بوده است و به همین سبب امکان توسعه کالبدی را نداشته است اما در همین شهر با عمیق شدن دانش و بینش مردمانش باد مزاحمی را که روزی به مهمترین تهدید در آسایش شهروندانش بود، با ابداع بادگیر به بهترین وسیله آسایش تبدیل شد. آنان با عمق توسعه فرهنگی و تمدنی ترمه و پارچه زر بفت را ابداع نمودند. حال اگر از بپرسیم که حاصل این همه توسعه کالبدی در شهرهای ایرانی ارتقاء کدامیک از هنرها و مظاهر تمدن شده است، چه پاسخی داریم؟ به جمیع جهات به نظر میرسد که معنای توسعه بیش از هرچیز تعمیق فرهنگ، تولید دانش و مظاهر تمدن (هنرها و فنون) است. و البتهگاه در مواردی این امر با توسعه کالبدی به عنوان پایینترین مرتبه توسعه نیز همراه خواهد بود. بدون تردید دستیابی به توسعه بدون بهره برداری از آموزههای ناشی از گذشت روزگار و تدبر در تجارب دیگران میسر نیست و تنها در سایه معانی پایدار در هنر و میراث گذشتگان امکان آن فراهم است تا حکیمی فرهیخته ما را پند دهد که: «پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند» و یاد آورمان باشد که توسعه در معنا از گزند بلایای طبیعی در امان است.
**مدیرکل دفتر حفظ و احیای بناها، بافتها و محوطههای تاریخی
انتهای پیام/