مهدی ده دار، کارشناس ارشد بازاریابی و پژوهشگر اقتصاد دریاپایه در یادداشتی نوشت: ساحلنشینان خلیجفارس ارتباط عمیقی با دریا دارند. آنها دریا را به عنوان یک موجود زنده و قدرتمند میبینند که باید به آن احترام گذاشت. این باور مشترک جهانی اغلب به دلیل ارتباط عمیق انسان با دریا و تأثیر آن بر زندگی روزمره ساکنان مناطق ساحلی است. باززنده سازی گاهشماری دریایی و نقطه مبدآ آن، یعنی جشن «نوروز دریا» یک ایده خلاقانه از سوی کنشگران فرهنگی جنوب ایران به نظر میرسد که مشابه چنین آیینهایی در تمام سواحل خلیجفارس، غرب هند و شرق آفریقا با اسامی مختلف به چشم میخورند؛ پس میتوان با رویکرد بینافرهنگی و میراث مشترک، این دانش بومی را در مجامع بینالمللی به پیشنهاد ایران ثبت جهانی کرد.
«امروز ما همچو کودکی هستیم که روی شانههای موجوداتی عظیم ایستادهایم»؛ این تعبیر شاعرانه، نقل به مضمون گفته یکی از فیلسوفان فرانسوی قرن دوازدهم میلادی است که روایتی زیبا و استعاری از «پارادوکسهای ادارکی» انسان امروزین نسبت به طبیعت و جهان پیرامونش به ویژه در حوزه مباحث تمدنی ارایه میدهد.
اگر در عصر اطلاعات، ما میتوانیم دورترها را بهتر ببینیم، صرفا نه از جهت قدرت هوشمندی بشر امروزی است بلکه دید عمیقتر و گستردهتر نسل کنونی نسبت به گذشتگان، بدان دلیل است که به برکت دانش جمعی پیشینیان و عظمت بینشی آنها نسبت به جهان خلقت، بر روی شانههای هزاران ساله انسان تکامل یافته، ایستاده است و چشمانداز وسیعتری را با عینک دانش مدرن، تماشاگری، ادارک و تجزیه و تحلیل میکند؛ البته با چاشنی خداباوری و درجه ایمان کمتر از بشر باستانی!
در سرزمین ایران نیز که میراثدار یکی از کهنترین و غنیترین تمدنهای بشری است، اقیانوس بیکرانه فرهنگ بشری و میراث کهن علمی در زیست بومی ساحلی با تعبیر امروزین «دانش بومی»، در هم آمیخته و موجب شده تا در این آوردگاه آبی بیکرانه، همزیستی معناداری را زیر چتر گستردهای از نمادها و اسطورهها و آیینهای باشکوه انسانی، تجربه نماییم؛ بیآنکه از لذت کشف رمز و رازهای آن، آگاهانه مطلع شویم.
شوربختانه دههها و سدهها سال کوشش در امر پژوهش توسط جامعه علمی ایران که تحقیقات چندان نیز همنشین دریا نبودهاند، نتوانسته از جعبه سیاه کشتی تمدنی ایران در حوزههایی همچون نجوم، گاهشماری، زیست ساحلنشینی و دریانوردی و همچنین طب و پزشکی باستانی این سرزمین افسانهای، رمزگشایی کند که هر حوزهاش، پیشینهای هزاران ساله دارد؛ این نقیصه، علتهای بیشماری دارد.
ایران امروز در سیطره طوفان عافیتافزای «خشکی اندیشی» گرفتار آمده است؛ خشکینشینی، خشکیپوشی، خشکیخوری، سفر در خشکی، زیستن و تفریح در خشکی و هزاران خشک رفتاری، خشک گفتاری و خشک پنداری! این است که فرهنگ فکری و الگوی نهادینه شده رفتاری ما، خشکیگراست. آنقدر گرایش به خشکی داریم که از اقیانوس و دریا و زندگی ساحلنشینی و تفریح در دریا و سفر دریایی، چندان اطلاعی نداریم و به همین دلیل، برای گرایش به دریا، انگیزه چندانی نیز در فرهنگ عمومی ایرانیان و حتی نظام حکمرانی، وجود ندارد.
شاید برای گرفتن عکس یادگاری و تولید محتوای فخرفروشانه در عرصه گردشگری، تا دم ساحل میرویم و مثلا عیش و نوش میکنیم، اما کششی درونی نیست تا قاطبه شهروندان جامعه ایرانی را ببرد تا عمق دریا. گرایش و کشش به سمت دریا نیست؛ اینها نشانه بیماری خاموش فقر فرهنگی مبتنی بر «دریاگریزی» است. نه تنها فرهنگ گرایش به دریا در ایرانیها کم است بلکه دریاگریزی در دی ان ای و کروموزوم اغلب ایرانیان، درونیسازی و نهادینه شده است.
به طور کلی، دو دلیل عمده و بزرگ میتواند داشته باشد؛ اول، تلاش تاریخی استعمار برای منزوی کردن کشوری با پیشینه تمدنی شناخته شده با روش دور کردن ایرانیان از دریا. دشمنان ذاتی تمدن ایرانی، هم در عرصه ادبیات و هنر و هم در میدان رسانه و نبرد روایتها، طوری فرهنگسازی کردند که ایرانیان از دریا بترسند و حتی به دریا گرایش ذهنی هم نداشته باشند. زیرا، ایرانیان با داشتن سه دریای اقتصادی (خزر- خلیجفارس و عمان) و راهگذرهای شمال به جنوب و شرق به غرب میتوانند به بالاترین حد از ثروت آفرینی و پیشرفت تمدنی، برسند.
نظام استعماری جهانی به ویژه غربیها ابتدا تلاش کردند که ایرانیان را از دریا محروم کنند و با تقسیم خاک ایران و تغییر مرزهای سیاسی در خاورمیانه، به نحوی کنشگری نمایند که مزیت دریایی ایران را در رقابتهای جهانی بگیرند؛ کما اینکه هم اکنون نیز همچنان، چنین ایدهها و آرزوهایی را دارند. هر چند تمام و کمال، نتوانستند، اما ناموفق هم نبوده اند. بنابراین، از حربه فرهنگ استفاده کردند و موفق هم شدند. دلیل دیگر این دریاگریزی در ادامه همان دکترین استعماری، بیگانگی و عدم گرایش ساختار حکمرانی کشور در زمینه فرهنگسازی برای دریاست که سالهاست ادامه دارد و همچنان بیگانگی و بیتوجهی آنان به دریا در این ارکان فرهنگساز ادامه دارد. وزارت آموزش و پرورش در این رابطه که تقریبا دور از ساحل نشسته است و تقریبا تماشاچی امواج است! هزاران نهاد و ارگان فرهنگی و انجمن علمی و کانونهای مرتبط با جامعه مدنی از این فعالیت دور هستند و به طور کلی، فرهنگسازی برای بازگرداندن ایرانیان به سمت دریا، تحقیقات بدون صاحب و متولی است!
بر خلاف خشکینشینان این سرزمین، اما برای مردمان ساحلنشین کمتر از ده میلیون نفری ایران، دریا به گونهای دیگر معنی میشود. از لحظه چشم گشودن تا هنگامه مرگ، در کنار دریا زندگی کردن، این پهنهی آبی را به یکی از اعضای خانواده آنها تبدیل کرده است. عضوی که در روزهای شادیاش نان را بر سفره آنها میگذارد و در روزهای غم و اندوهش، جانستانی میکند و کشتی زندگی دریاورزان و ساحلنشینان را به مقصد اعماق تاریک خود، فرو میبلعد.
نیاکان باستانی ساحلنشینان دریای پارس، روزهای پایانی تیرماه و اوایل ماه امرداد هرسال (بنابر برخی اسناد تاریخی و پژوهشها؛ ۹ امرداد) را به نام «نوروز دریا» مینامیدند و آن را روز شروع دریانوردی قرار داده بودند، در این روز که آغاز آرامش آبها و بهار دریا بوده است، جشن میگرفتند؛ کرانهنشینان شمال و جنوب خلیجفارس در این روزهای نوروز تابستانی با گل و گیاه و شاخه سبز درختان به کرانه آبهای ساحلی میرفتند و پس از شکر و سپاس به درگاه خداوند که دریا را برای آنها آفریده و آن را رام و مسخر آنان ساخته است، گل و گیاه و میوهها را با نیت نذر فرشته آب و دریا، به پیشگاه اهورامزدا هدیه میکردند و در ادامه نیز، به جشن و پایکوبی و شادمانی دستهجمعی میپرداختند؛ آنان پس از یک روز برپایی جشن، به بنادر و جزایر و سواحل محل سکونت خود باز میگشتند و از فردای آن بر اساس یک گاهشماری مدون، با امید فراوان به فره ایزدی، سفرهای دور و دراز دریایی خود را آغاز میکردند. اما روایتگری و هم چنین تحلیل سبک زندگی ساحل نشینان، با تاکید بر گاهشماری باستانی دریاورزان و ساحل نشینان جنوب ایران در عرصه پژوهش و تحقیق و تولید محتوا، تقریبا کمیتش لنگ است و کشتیاش، در گل و لای فراموشی، گرفتار مانده است!
انتهای پیام/
نظر شما