مهدی مرادی

نوازنده‌ای آشنا، بسیار آشنا!

به بهانه‌ی برگزاری کنسرت ارکستر فیلارمونیک ملی ارمنستان در «تخت جمشید»؛
نوازنده‌ای آشنا، بسیار آشنا!

اگر نوجوان باشم و از محله‌ی ارامنه در اهواز بگذرم می‌توانم صدای پیانویی را بشنوم که از پنجره‌ی یکی از خانه‌ها به بیرون سرریز می‌کند. این خانه، آجری‌ست و شاخساران درخت کنار کهنسالش بر پیاده‌رو سایه‌گستر شده است. بر دیوارهای محله به خط ارمنی چیزهایی نوشته‌اند. احتمالا شعارهایی درباره‌ی ۲۴ آوریل و یا تبلیغات انتخاباتی ارامنه است. 
آن سوی‌تر، مدرسه‌ی ارامنه را می‌بینم. صدای بچه‌ها قاطی نوای موسیقی می‌شود. خوب گوش می‌دهم: قطعه‌ای کلاسیک است. روزگاری نه چندان دور ارمنیان بسیاری در اهواز زندگی می‌کردند. اینان هرگز خود را از پیکره‌ی ایران دور و جدا نمی‌دانستند. ارمنیان ِایرانی بودند. امروز اگرچه از آنان نفرات اندکی در اهواز باقی مانده‌ـ احتمالاً در شهرها و روستاهای دیگر نیز اوضاع چنین است اما چه باک؟ خاطره‌ی آن‌ها تابناک و درخشان است، به قول رضا حامی پور، شاعر اهوازی:
«میان ۲۴ و ۳۰/جهان به جانب بازی کنار من چرخید/ تعمیدیان، در سایزهای‌مختلف/از بالکن‌ها دست تکان دادند/گل‌های سرخ،/مانده بر پلکان یکشنبه/آن‌گونه نگاهم کردند/که گویی کنارشان نشسته‌ام -/هنگام صبحانه/ میان ۲۴ و ۳۰/عشق موهایی خرمایی داشت و.../صلیب کوچکی برگردن/میان ۲۴ و ۳۰/جهان به جانب امروز کنار من چرخید/کلیسا سر بلند کرد و نیافت/ حتی یکی را از آن همه/میان ۲۴ و ۳۰/ لطافتی گم شد که/که هرگز با نیافتمش.»
شعر، ترسیم حضور ارامنه در یک شهر است و گزارش روزگار از دست رفته. اگر یکی از کوشش‌های ادبیات و هنر را  بازآفرینی واقعیت بدانیم این بازآفرینی پیوندهای فراموش شده را یادآور می‌شود. تلاشی‌ست در امتداد هویت.
اگر عیسویت ارمنیان را به دید نیاوریم شباهت‌های فرهنگی میان ما و آن‌ها بیش تر از تفاوت‌ها جلوه‌گر است. هویتی مشترک در میان است. در هنر و فرهنگ ایران  چهره‌های شاخص می‌توان یافت که اصالت ارمنی دارند اما همچنان ایرانی مانده‌اند. 
اکنون که به کوشش سفارت ارمنستان در ایران و نیز به مدد وزارت میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی قرار است ارکستر فیلارمونیک ملی ارمنستان در فضای باز محوطه‌ی تخت جمشید شیراز کنسرت برگزار کند پیوند قدیم و دیرپای ایرانیان و ارمنیان فرایاد من می‌آید و رویای سرزمین‌های مادری زنده می‌شود. کیست که به موسیقی ایران و ارمنستان گوش دهد و از همانندی‌ها شگفت زده نشود و شیدایی روح و روان این دو قوم کهنسال را درنیابد؟
ارامنه‌ی ایرانی سهمی بسیار مهم و گاه تعیین‌کننده در شکل‌گیری و تحول موسیقی نوین ایران داشته‌اند، به‌ویژه در نیمه‌ی نخست قرن بیستم. بسیاری از آن‌ها در عرصه‌های آهنگ‌سازی، تنظیم، نوازندگی و آموزش موسیقی فعالیت داشتند و تأثیرشان هنوز هم در موسیقی ایران حس می‌شود. 
ما و ارمنستان، دو همسایه‌ایم که قرن‌ها کنار هم زیسته‌ایم؛ نه فقط با مرز و خاک، که با نان و نمک. فرهنگ ما و آن‌ها، از یک جور ریشه است؛ ریشه‌ای که در خاکِ رنج‌کشیده‌ی این گوشه از جهان فرو رفته. موسیقی‌شان را که گوش بدهی، انگار لابه‌لای نغمه‌ها، صدای نی چوپان‌های خودمان هم هست. آن‌ها هم مثل ما دل به سازهای ساده‌ی چوب و پوست بسته‌اند، مثل ما با شعر و ترانه، غصه‌هایشان را می‌ریزند در دلِ شب. توی سفره‌شان هم بوی آشنای نان داغ و سبزی تازه می‌آید. مهمان‌نوازی‌شان هم دست‌کمی از ما ندارد؛ آن‌جا هم اگر پا بگذاری، تا چای اول را ننوشی رهایت نمی‌کنند. آیین‌هاشان، با تمام تفاوت‌های ریز و درشت، ته‌اش همان ارادت به زمین و زمان است، همان تعظیمِ بی‌صدا جلوی تقویم‌های قدیمی. این شباهت‌ها تصادفی نیست؛ از روزگارانی مانده که هنوز مرزها با سیم‌خاردار کشیده نشده بود. ما با ارمنستان، فقط همسایه نیستیم؛  دو خویشیم که هرکدام به زبانی حرف می‌زنند، اما دل‌شان به یک ضرباهنگ می‌تپد.
 با شنیدن خبر برگزاری کنسرت ارکستر فیلارمونیک ملی ارمنستان به بهانه‌ی یکصدمین سال تاسیس، به سرعت تصویر نوازنده‌ی پیانو از پشت پنجره خانه‌ای در ۲۴ متری اهواز پدیدار می‌شود، نگاه می‌کنم، آشناست، بسیار آشنا!

انتهای پیام/

کد خبر 1404061400910
دبیر محمد آوخ

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha