آتوسا مومنی رئیس مرکز مطالعات پاسداری از میراثفرهنگی ناملموس در آسیای غربی و مرکزی در یادداشتی به مناسبت فرا رسیدن جشن مهرگان نوشت: در دفترِ زمان، روزهایی هست که کار، به عبادت، و رنج، به بینش بدل میشود؛ که زمین، آینهٔ آسمان میگردد و انسان درمییابد که کِشت، تنها رزقِ زمین نیست، بلکه رزقِ جان است.
مهرگان از آن روزهاست؛ هنگامی که درو، هم محصولِ زمین است و هم محصولِ وجدان.
در آن، انسان نه تنها شاکرِ نعمت، که شاگردِ عدالت میشود؛ زیرا درمییابد که نانِ بیمهر، نانِ بیمعناست، و جهانِ بیعدالت، جهانِ بیجان.
مهرگان، بهعنوان یکی از کهنترین جشنهای فلات ایران، در پیوندی ژرف با تقویم خورشیدی و نظم کیهانی پدید آمده است. در لایهٔ تاریخی خود، جشنِ پایان تابستان و آغاز پختگی زمین است؛ آیینِ «درو»، آیینِ سپاس از خاک و آب و آفتاب. اما در لایهٔ درونیتر، مهرگان به انسان یادآور میشود که درو، تنها از گندم نیست، از کردار نیز هست. انسان در مهرگان، محصولِ یک سال زیستن خود را میسنجد: آیا داد ورزید؟ آیا پیمان نگاه داشت؟ آیا با جهان به مهر زیست؟
از همینرو، مهرگان را میتوان یکی از نخستین آیینهای شکرگزاری بشری دانست؛ جشنی که نه از خوف، بلکه از امید زاده شد. آیینی که در آن انسان از زمین به آسمان نگاه میکرد، اما در عین حال، شکر را بر زمین میپاشید،میان مردم، میان همسایگان، میان دلها.
عدالت به مثابه برداشتِ نهایی
در اسطورهٔ ایرانی، مهر نماد پیمان و عدالت است؛ ایزدِ راستی و نگاهبانِ میثاقها. در منطقِ این اسطوره، عدالت نه یک نهاد حقوقی، بلکه یک ریتم کیهانی است: همان تعادلی که باران و خورشید را در گردش نگاه میدارد.
از این منظر، جشن مهرگان را میتوان جشنِ بازگشتِ عدالت به جهان دانست، بازگشتِ نظم و برابری، درست در لحظهای که زمین از وفور لبریز است. در چنین لحظهای، شکرگزاری معنایی مضاعف مییابد: سپاس از برکت و عدالتِ هستی، و نیز مسئولیتی خطیر در برابر آن.
در سنتهای زندهٔ روستایی در ایران و تاجیکستان، این عدالت در رفتارهای جمعی تجسم مییابد: تقسیم نان تازه، هدیهٔ محصول به همسایه، نذر و بخشش. اینها نه آیینهای به مثابه زیور، که سیاستهای اخلاقی جامعهٔ سنتی هستند؛ سیاستهایی که بر پایهٔ همدلی، وفور را به امنیت بدل میکنند.
از حافظهٔ مشترک تا میراث مشترک
ثبت مشترک مهرگان بهعنوان میراث فرهنگی ناملموس میان ایران و تاجیکستان، بازشناسیِ یک حقیقت تاریخی است: مرزهای سیاسی نمیتوانند مرزهای حافظه را تعیین کنند.
در دو سوی مرز، مردم هنوز یکدیگر را با زبانِ شعر و شکر میفهمند؛ هنوز انار و انگور و نانِ تازه را در سفرههای مشابه میچینند؛ هنوز ترانههای برداشت و دعاهای باران را در نغمههایی همریشه زمزمه میکنند.
این اشتراک نه در ظاهر آیینها، بلکه در ساختار اندیشه است—در ایمان مشترک به اینکه بقا، بدون مهر، ممکن نیست.
در منطق یونسکو، پاسداری از چنین میراثی یعنی پاسداری از تنوعی زنده و پیوندی انسانی. مهرگان دقیقاً در این چارچوب مینشیند: جشنِ گفتوگوی تمدنها در قالب یک آیین بومی.
مهرگان و آیندهٔ انسانِ شاکر
در عصر بحرانهای اقلیمی، مهاجرت و نابرابری، مهرگان بار دیگر به ما بازمیگردد تا بگوید: امنیت غذایی تنها از فناوری نمیگذرد؛ از رهگذر اخلاق است که به مانایی و پایداری میرسد .پایداری زیستمحیطی، تنها با قانون ممکن نیست؛ با فرهنگ ممکن میسر است. و شکرگزاری، تنها عمل دینی نیست؛ شکلِ دیگری از شناخت جهان است.
در پاسداری از مهرگان، ما از یک «جشن» محافظت نمیکنیم، بلکه از یک زبانِ اخلاقی پاسداری میکنیم، زبانی که انسان را در پیوند با زمین، با دیگری، و با خویشتن بازمیآفریند.
مهرگان، همان سرود دیرینهٔ کفایت و کرامت است؛ آموزگار تعادل، میان مصرف و معنا. اگر نوروز آغازِ آفرینش است، مهرگان یادآور مسئولیتِ آن آفرینش است. این دو، دو قطبِ یک جهانبینیاند: آغاز و بازاندیشی؛ بذر و برداشت؛ امید و تأمل.
فرجام سخن: مهر، زبانِ جاودانگی
مهرگان تنها جشنِ شکر نیست؛ منشِ زیستن با مهر است. آیینی است که انسان در آن درمییابد: زمین، امانتِ آسمان است و نان، امانتِ رنجِ دیگری. در هر دانهٔ گندم، نوری نهفته است از همدلی؛ و هر بخشش، انعکاسیست از عدالت.
مهرگان، تمثیلِ توازن است میان کوشش و کرامت، میان بهرهمندی و بخشش، میان انسان و زمین. در آن، شادی نه لذتِ زودگذر، که وظیفهای اخلاقی است؛ زیرا هر شکر، شکلی از عدالت است، و هر عدالت، تجلیِ مهری مانا.
انتهای پیام/
نظر شما