تهدیدات اثرگذار بر مجموعههای خشتی چه در مورد یادمانهای تاریخی و چه در کاوشهای باستانشناسی، مواجهه با ساختارهای خشتی و گلی بهدلیل گرفتاریها و ابهامات حفاظتی در اندیشیدن و گزینش تدابیر منطقی، بیشتر از آنچه مایه هیجان است، عامل هراس و تشویش حفاظتگران است، حال و تو اشتیاق ناشی از به نمایش گذاشتن چنین یافتههایی که گاه مرز بین شور و شعور و احساس و منطق را درمینوردد، بدون در نظر گرفتن نیازمندی آنها به مراقبت دائم، بیش از آنکه به دل بنشیند، به کام تلخ میشود.
این حقیقت ناشی از آن است که جامعه حفاظتگران در کل و بنا به هر دلیل، تلاشی بسیار کندتر از شتاب عوامل تأثیرگذار محیطی و گاه اندیشههای نامعقول و مخرب انسانی داشته و دارند.
آنچه چنین آثاری را با احتیاط و حساسیتی ویژه همراه ساخته، ضرورت توجه به این نکته است که ایدههای منظور شده هم باید کالبد اثر را دربرگیرند و هم حافظ سنتهای زیستی شکلدهنده به فرهنگ معماری سازنده آن باشند، سنتهایی پا گرفته بر محور نیاز و گریز از اسراف که امروزه رنگباختهاند و احیای آنها مستلزم در پیش گرفتن تدابیر حفاظتی ویژه خواهد بود.
تجربه نشان داده است اتخاذ چنین سیاستهایی، پشتیبانی عمومی اما متولی واحدی را میطلبد.
بسیارند آثاری که از سر احساس و بدون رعایت مفاهیم علمی حفاظت مورد رسیدگی قرارگرفتهاند، اما هویتشان را بربادرفته دیدهاند، اینکه آثار خشتی و گلی، مانع و نقطه مقابل پیش رفت و توسعه پنداشته شود و با هر بهانهای مورد هجمه و بیمهری قرار گیرد، بیشتر از هر تهدید دیگری میتواند به نابودی چنین مجموعههایی دامن زند.
این مهم ضرورت اتخاذ تدابیر بازدارنده برای مقابله مؤثر با کجاندیشیها و بدفهمیها را یادآور میشود و ایجاب میکند برای حفظ آمادگی و توفیق در حفاظت پیشگیرانه، شناخت جامعی نسبت به خطرات موجود و عوامل تهدیدکننده حاصل شود.
بناها و مجموعههای خشتی همانقدر که ساده و بیتکلف برپاشدهاند، به همان نسبت نیز میتوانند آسان و پرشتاب متحمل آسیبهای جبرانناپذیر شوند. در کنار عوامل مخرب و آسیبرسانی همچون باد، باران، دما و پدیدههای ارگانیک، لازم است به آن دسته عوامل فرساینده نیز توجه کنیم که ماهیت فرهنگی و اجتماعی دارند و مستقیماً از رفتار، سلیقه و تفکری ریشه میگیرند که هنوز جایگاه آنها مشخص نشده، نارسا و ناسنجیده شمرده میشوند. درواقع ریشه بسیاری از آسیبهای وارده، حاصل تغییرات خودسرانهای است که در بافت مجموعه و محیط پیرامون صورت گرفته است.
این واقعیت از یکسو و از سوی دیگر، فراموشی سنتهای زیستی بازدارنده تخریب و قوانینی خاص که میباید بهموقع کمبودها و زیانهای ناشی از بیتوجهیها را جبران کنند، هر دو با هم سبب شده تا مساحت قابلتوجهی از میراث گلین به دست مخرب تقدیر سپرده شود.
مشکل است بتوان تنها با پیگیری مسائل مربوط به شناخت ویژگیهای ساختمانی مصالح و عوامل آسیبرسان، به تدوین نظریهای قاطع پیرامون حفاظت از چنین آثاری نائل شویم؛ زیرا این یادمانهای خشتی برجایمانده حاوی آن دسته ارزشهای فرهنگی و نمادین ویژهای هستند؛ که تمام خصوصیات بارز در حیطه حوزه تمدنی خود را دربرمی گیرند.
درمجموع میتوان گفت تهدیدات بوماقلیمی مثل بارشهای موسمی شدید، نوسان فوقالعاده دما، حضور گسترده موریانهها، لرزهخیزی و ظرفیت بالای فرسایش بادی و خاکی اجتناب ناپذیر اما قابلکنترل هستند. تهدیدات ساختاری و کالبدی مثل نبود پی و شالوده مستحکم، نظام معیوب دفع آب، کیفیت نامطلوب خاک و مصالح بهمرور قابل اصلاح است.
تهدیدات ناشی از برخوردهای غیرمسئولانه و ناهنجاریهای اجتماعی مثل دخل و تصرفهای بیقاعده، توسعه نامتوازن شهری، بر هم خوردن تعادل اکولوژیکی اما ازآنجاکه مستلزم تغییر نگرش حوزههای فکری در سطح خرد و کلان نسبت به حفظ ارزشهای برجسته و همهجانبه اثر است، پررنگتر از سایر تهدیدات و حلوفصل آنها نیز پر مناقشهتر خواهد بود.
انتهای پیام/