مصطفی زمانی: اگر پدر باشم، فرزندم را به دل طبیعت و سنت می‌برم

مصطفی زمانی، بازیگر «شهرزاد» در آستانه سال نو در گفت و گو با خبرنگار ستاد خبری نوروز سازمان میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری خاطرات خود در نوروز را مرور می کند. 

به‌گزارش میراث‌آریا به‌نقل از ستاد خبری نوروز سازمان میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری، مصطفی زمانی که این روزها یکی از بازیگران سرشناس و پرکار سینمای ایران است، می‌گوید: «عید نوروز برای من بیشتر، با نوستالژی و مرور خاطرات سال‌های دور همراه است.  وقتی از سی سالگی می‌گذری، هر چه سنت بالا می‌رود، گردش ایام برایت با کمی نگرانی همراه می‌شود، نه این که از پیری بترسی! بلکه نگرانِ این هستی که فرصت‌سوزی کنی. باید جنبید تا فرصت‌سوزی نکرد. همیشه عیدها به این فکر می‌کنم که حالا سال دیگری آمده و باید حواسم را جمع کنم تا فرصت‌سوزی نداشته باشم و عمرم را به بطالت نگذرانم. دید و بازدیدهای نوروزی هم همیشه برایم جذاب هستند. اتفاق جالبی که در نوروز برای همه‌مان می‌افتد، این است که در یک تصمیم جمعی شریک می‌شویم؛ تصمیمی برای نو شدن. در واقع سال نو بهانه‌ای است برای نوشدنِ دسته جمعی. اساسا مراسم‌ها و سنت‌های ما اغلب بر پایه تصمیم و اتفاق جمعی بنا نهاده شده اند. نوروز، باعث می‌شود گاهی آدم‌ها بتوانند خود را با تغییر فصل، و تغییر روزگار نو کنند، مثل دیگر اجزای طبیعت.»

مصطفی زمانی درباره تصویری که از نوروز در ذهن دارد ادامه می‌دهد: «وقتی به نوروز فکر می‌کنم، دورترین تصویر مربوط است به عیدی پدربزرگم است که اسکناسی را از لای قرآن به ما می‌دادند و همین‌طور پذیرایی ویژه مادربزرگ عزیزم از ما. روحشان شاد. جایشان خیلی خالیست. انگار از روزی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان فوت شدند عید برایمان دیگر خوشمزه نیست چون من شخصا عید را به خاطر آنها دوست داشتم. آنها که پدربزرگ و مادربزرگ دارند، خیلی قدردانشان باشند، چون آنها نعمت بزرگی برای نوه‌هایشان هستند. محبتشان خالص است. از وقتی پدربزرگ و مادربزرگم به رحمت خدا رفتند، عیدها دیگر صفای عیدهای دوران کودکی‌مان را ندارند. همیشه عید که می‌آید یاد این سطر از ترانه فرهاد عزیز می‌افتم:«بوی اسکناس تا نخورده‌ی لای کتاب»؛ تصویری که برای من قدیمی‌ترین تصویر از نوروز است.»

او درباره معنای نوروز و نوشدن در جهان امروز می‌گوید: «فکر می‌کنم دنیا در حال تغییر است و ما هم کم‌کم داریم به جهانی که به واسطه اینترنت شبیه یک دهکده شده می‌پیوندیم؛ جهانِ گوگل و مایکروسافت و فیسبوک و اینستاگرام و... جهانی که همه دنیا را شبیه هم می کند. این اتفاق همه معانی و مفاهیم را دستخوش تغییر کرده و همه چیز را شبیه به هم. امروز خوب، دیگر خوب جهانی است و بد هم همین طور. یعنی همه معانی جهانی شده‌اند. در شرایطی که می‌توانستیم به سمت فراموشی سنتها برویم، اما نسل‌‌های جدیدترمان را به سمت گذشته‌ها و ریشه‌هایمان سوق دادیم. تبلت و آی‌پد هم اگر دست بچه‌هایمان هست، حواسمان هست که گاهی بچه‌ها را دور از تکنولوژی نگه داریم و آنها را با طبیعت پیوند دهیم. مثلا من خودم اگر بچه داشتم سعی می‌کردم لااقل فرصتی مثل نوروز را به جاهایی بروم که سنتی‌تر است. بچه را به طبیعت و کوه و دشت می‌بردم تا خطوط اینترنت و تلفن هم کمتر آنتن داشته باشد و ناخودآگاهش را وادار به تصمیماتی بر اساس سنت و طبیعت می‌کردم. من اگر پدر باشم، سعی می کنم با بردن فرزندم به دل طبیعت و سنت، او را برای دقایقی به اصلش بازگردانم تا او غرقِ در جهان تکنولوژی، از لذت‌های اصیل بی‌بهره نماند.»

زمانی پیشنهادش برای سفر نوروزی را چنین عنوان می‌کند:« من خودم کنار آب بزرگ شدم، و می‌دانم در این فصل اصلا دریا مناسب نیست برای همین شهرهای منتهی به دریا را توصیه نمی‌کنم. چون بهار فصلی است که از سرما به سمت گرما می‌رود، دریا خیلی خوش نمی‌گذرد. به نظر من کوه‌ها برای سفر این فصل خیلی خوبند. در این فصل باید به شهرها و استانهایی سفر کرد که در مسیر رشته‌کوه‌ها واقع شده‌اند، باید به شهرهایی که در رشته کوه‌های زاگرس و البرز واقع شده اند رفت. کوه‌ها در بهار، روزهای گرم و شبهای سردی دارند و لذت گرما و سرما را در فاصله کوتاهی می‌توان چشید و این تجربه جالبی است. فرصت خوبی است که در 24 ساعت دونوع آب و هوا را پشت سر بگذاریم. توصیه من به طور کلی سفر به مکانهای بکر است. این که آدمها بزنند به دل کوه و جنگل و خودشان بروند و جایی را کشف کنند؛ نه اینکه جاهای تکراری مثل سی‌وسه پل اصفهان را ببینند! این جور مکانها از بس شلوغند که دیگر نمی توان از آنها لذت برد. در بهار باید به دل کوه زد و به جایی رفت که هنوز شکل مسکونی و تجاری ندارد و به دست بشریت فتح نشده.»

او درباره سفر نوروزی خودش نیز می‌گوید:« من معمولا سالهاست که هر سال، سه چهاربار سفر می‌کنم، منتها مقصدم بیشتر بیرون از ایران است. در سفرم هم بیشتر در خیابانها راه می‌روم و ورزش می‌کنم و به دوچرخه‌سواری می‌پردازم. همین چیزهایی که مردم عادی به راحتی هر روز تجربه می‌کنند و من به واسطه شهرت از آن بی‌بهره‌ام. منتها من ترجیح می‌دهم برای استراحت-با وجود این که از شهرت خوشحالم و آن را دوست دارم- اما فقط به این دلیل که گاهی نیاز به آزادی و خلوتی برای خودم دارم، چنین تجربه‌ای که مردم به راحتی دارند، مثل راه‌رفتن توی خیابان را خارج از ایران داشته باشم.»

بازیگر «یک روز بخصوص» نهایتا درباره زندگی در پایتخت می‌گوید:« تهران، زندگی پیچیده‌ای دارد؛ شاید چون اینقدر حرف از پیچیدگی و شلوغی‌اش زده شده که مردم باور کرده‌اند دیگر در تهران نمی توان راحت زندگی‌کرد. گاهی وقتی در شهر هستم، احساس می‌کنم مردم این شهر گیج هستند؛ از رویدادهایی که در آن رخ می‌دهد، انگار از چرخ و فلک پیاده شده‌اند! البته تهران خوبی‌های زیادی دارد که مرا به کیف و لذت وادار می‌کند وقتی در آن قدم می‌زنم. یکی از این کیف‌ها، معاشرت با آدمهایی با فرهنگهای متفاوت است که در خیابان‌ها با فاصله چند محله، می‌توان آنها را پیدا کرد. البته از ترافیک سرسام‌آور تهران هم نگذریم که هر وقت توی ترافیک گیر می‌کنم، احساس می‌کنم اتفاق ویژه‌ای برای ارتقاء فرهنگ مردم نیفتاده و در شلوغی شهر می‌توان به سطح فرهنگ عمومی پی برد!»

انتهای پیام/

کد خبر 1395122932