محمد جواد حقشناس در یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: ثبتجهانی «هنر آینهکاری در معماری ایرانی» صرفاً افزودهشدن نام یک هنر سنتی به فهرست یونسکو نیست؛ بلکه بازتابی از یک دگردیسی هویتی است. ایران در سالهای اخیر تلاش کرده است میراث خود را نهفقط در قالب نشانههای تاریخی، بلکه در ساختارهای نرم هویت ملی بازخوانی کند؛ هویتی که بیش از آنکه بر جلوههای سختافزاری استوار باشد، بر جهانبینی و تجربه زیسته ایرانی بنا شده است. آینهکاری یکی از برجستهترین مصادیق این جهانبینی است؛ هنری که از پیوند میان آیینهای نور، زیباییشناسی ایرانی، و ریاضیات پیچیده گرهسازی شکل گرفته و امروز بر تارک میراث ناملموس جهانی میدرخشد.
آینهکاری؛ هنر ایرانی دیدن جهان با نور
در فرهنگ ایران، آینه مادهای خام یا یک وسیله کاربردی نیست؛ استعارهای است از پاکی، خودشناسی و نگریستن به حقیقت. در سنت باستانی، آب و آینه نماد صفا و زدودگیاند و همین معنا بعدها در متون عرفانی بازتاب یافت؛ جایی که آینه گاه نماد قلب انسان و گاه نماد جهان روشناییمحور ایرانی است. این نگاه، آینهکاری را از یک فن تزئینی فراتر میبرد و به آن نقشی معرفتی و معنوی میبخشد. هنر آینهکاری بهواقع بازتاب شیوهای ایرانی از فهم عالم است؛ شیوهای که نور را نهفقط عنصر بصری، بلکه بُنمایه معنا میداند.
از صفویه تا قاجار؛ دوره بلوغ یک هنر ایرانی
آینهکاری بهعنوان یک هنر سامانیافته از دوره صفویه چهره مشخصتری پیدا کرد. با ورود آینههای مرغوب اروپایی، استادکاران ایرانی به سرعت این ماده نوظهور را با ذوق و هندسه بومی درآمیختند. نتیجه این پیوند، تولد یکی از پیچیدهترین هنرهای هندسی جهان بود. در زندیه و قاجار، آینهکاری به اوج رسید: تالار آیینه کاخ گلستان، تالارهای باشکوه شیراز و اصفهان، و خانههای اعیانی کاشان همه گواه توانایی استادکارانی هستند که بدون ابزارهای مدرن، با چشم و دست و تجربه نسلها، هندسهای درخشان را بر سطوح بناها ترسیم کردهاند.
این هنر از آغاز با علم و شهود درآمیخته بود: دانش گرهسازی، ریاضیاتی نهفته در ترکیببندیها، و فهم نور در فضا. آینهکاری حاصل جمع زیبایی، عقلانیت و معنویت ایرانی است.
ورود به اماکن مقدس؛ تبدیل نور به تجربه قدسی
نقطه عطف آینهکاری زمانی رقم خورد که این هنر وارد عرصه معماری مذهبی شد. در حرم امام رضا(ع) و سپس در اعتاب مقدسه نجف، کربلا، سامرا و کاظمین، آینهکاری نهفقط افزایشدهنده نور، بلکه خالق تجربهای معنوی شد. بازتاب هزاران قطعه کوچک آینه، تصویری شکسته و تکثیرشده از انسان در برابر نور میسازد؛ تصویری که نماد فروتنی و شکستن منیت تلقی میشود.
در رواقها، گنبدخانهها و دهلیزهای حرمها، آینهکاری به نوعی «معماری معرفت» تبدیل شده است؛ معماریای که زیباشناسی ایرانی را با معنویت دینی درآمیخته و سبکی را پدید آورده که امروز در جهان اسلام یگانه است.
حضور همزمان در کاخهای سلطنتی و خانههای اعیانی
یکی از ویژگیهای ممتاز آینهکاری، دوگانگی کارکرد آن است: هنر مزینکننده فضاهای قدسی است و درعینحال ابزار نمایش شکوه در کاخها و خانههای اشرافی. تالار آیینه ناصرالدینشاهی، تالارهای باغ ارم و نصیرالملک، خانه بروجردیها و دهها نمونه دیگر نشان میدهد که آینهکاری چگونه نور را در معماری ایرانی به عنصر سازنده فضا تبدیل کرده است. این هنر افزاینده وسعت بصری، زداینده تیرگی و سازنده تعادل میان هندسه و نور است.
آنسوتر از زیبایی؛ آینهکاری بهعنوان دانش ایرانی
پشت هر سطح آینهکاریشده، دانشی نهفته است که از مرز هنر عبور میکند:
ـ هندسه گرههای پیچیده
ـ محاسبه دقیق برشها
ـ انتخاب جهت نور
ـ ترکیب آینه، شیشه رنگی، گچ، کتیبه و تذهیب
اینها نظامی معرفتی است که استادکاران ایرانی قرنها با دقت صیقل دادهاند. به همین دلیل است که ثبتجهانی آینهکاری صرفاً ثبت یک «فن» نیست؛ ثبت یک «شیوه اندیشیدن» است.
پیشگامان گمنام و برجستهسازی نقش زنان در میراث ایرانی
بسیاری از استادان بزرگ آینهکار نامی بر کتیبهها ندارند؛ اما آثارشان همچون امضاهایی پنهان در رواقها و تالارها باقی مانده است.
در این میان، باید نام و یاد استادکارانی را گرامی داشت که طی سدهها این هنر را به ما رساندهاند. استادان نسلهای گذشته در اصفهان، کاشان، شیراز، یزد، تهران، زنجان و کرمانشاه، اغلب بدون آنکه نامشان بر سردر بنایی نقش بسته باشد، میراثی گرانبها پدید آوردهاند. استاد «عبدالله آینهکار اصفهانی»، استاد «محمدحسن کاشی»، استاد «رضا آینهکار تهرانی» و گروهی از آینهکاران که آثارشان هنوز در کاخها و حرمها میدرخشد، حلقه اتصال ما به گذشتهاند. این حلقه اگر گسسته شود، بازسازی آن تقریباً ناممکن است.
در کنار این استادان گمنام، برخی چهرهها در تاریخ هنر ایران نقشی بیبدیل داشتهاند. از آن جمله، ستاره فرمانفرماییان است؛ پژوهشگری پیشرو که سهم مهمی در شکلگیری نگاه علمی و روشمند به مرمت و مستندسازی هنرهای سنتی داشت. نقش او، و زنانی همچون او، یادآور این حقیقت است که پاسداری از هنر ایرانی تنها بر دوش استادکاران کارگاهها نیست؛ بلکه حاصل همراهی پژوهشگران، معماران و اندیشمندانی است که میراث را به زبان علم و تجربه ثبت کردهاند.
ثبتجهانی؛ فرصت یا مسئولیت؟
ثبتجهانی آینهکاری در یونسکو دو پیام روشن دارد. نخست، بازشناسی جایگاه تمدنی ایران در سپهر فرهنگ جهانی است؛ اینکه هویت ایرانی نه بر قدرت سخت، که بر عمق فرهنگ استوار است. دوم، این ثبت مسئولیتی بزرگتر بر دوش ایران میگذارد: حفاظت از کارگاههای سنتی، تربیت نسل جدید استادکاران، حمایت از مرمتگران، و تقویت حضور بینالمللی هنرهای ایرانی.
در جهانی که «قدرت نرم» به شاخص اصلی رقابت فرهنگی تبدیل شده، آینهکاری میتواند یکی از نمادهای دیپلماسی فرهنگی ایران باشد؛ سرمایهای که از دل رواقها و تالارها برخاسته و امروز در ساحت جهانی معنا یافته است.
آینهکاری؛ روایت ایرانی روشنایی
آینهکاری در نهایت روایت مکتوب یک تمدن نیست؛ روایت «منعکسشونده» آن است. هنر نور است، هنر دیدن جهان با روشنایی. هنری که از تالارهای تاریخی تا رواقهای قدسی امتداد یافته و امروز در فهرست جهانی میدرخشد.ثبتجهانی این هنر نه پایان یک مسیر، بلکه آغاز تعهدی تازه برای پاسداری از میراثی است که هم زیبایی است، هم دانش، هم معنویت و هم ایران.
انتهای پیام/

نظر شما