میراثآریا: سلبریتیها در هر جامعهای، خواه در حوزه فرهنگ، سیاست، هنر یا اجتماع، حامل نوعی «قدرت نرم» هستند؛ قدرتی که گاه آنان را به مرجع اجتماعی بدل میکند و گاه نیز هزینههایی سنگین برایشان به همراه دارد. در ایران، بازیگران سینما و تلویزیون بهواسطه حضور مستمر در خانههای مردم، از بیشترین ضریب نفوذ اجتماعی برخوردارند. سبک زندگی، گفتار، انتخابها و حتی شغل دوم آنها، برای بخش قابلتوجهی از جامعه جذاب و الهامبخش است.
در سالهای اخیر، همزمان با فراز و فرودهای اقتصادی، کاهش تداوم پروژههای نمایشی و تغییر ذائقه مخاطبان، بسیاری از بازیگران به سمت فعالیتهای هنری و اقتصادی دیگری رفتهاند؛ فعالیتهایی که گاه صرفاً با هدف معیشت انجام میشود و گاه ریشه در یک علاقه عمیق هنری دارد. در این میان، صنایعدستی بهعنوان هنری ریشهدار و هویتساز، به یکی از انتخابهای قابلتأمل بازیگران تبدیل شده است.
صنایعدستی؛ هنرِ زندگی، نه فقط یک شغل دوم
صنایعدستی، شیوهای از زیستن با میراث، تاریخ و هویت است. هر شاخه از صنایعدستی، از سفالگری و مجسمهسازی تا خوشنویسی، نگارگری، کاشیکاری و طراحی جواهرات، حاصل قرنها تجربه، ذوق، زیست اقلیمی و اندیشه ایرانی است. ورود بازیگران به این عرصه، اگرچه در نگاه نخست ممکن است «شغل دوم» تلقی شود، اما در واقع میتواند به پلی میان هنر معاصر و میراث کهن بدل شود.
برخی از بازیگران، پیش از شهرت سینمایی، دستی بر هنر داشتهاند و برخی دیگر در میانه مسیر بازیگری، برای رهایی از تکرار، فشار روانی و هیاهوی شهرت، به دامان هنرهای دستی پناه بردهاند؛ هنری که آرامش میآورد، خلاقیت را زنده نگه میدارد و معنا میآفریند.
چرا بازیگران به سمت شغل دوم میروند؟ نگاهی روانشناسانه و اجتماعی
از منظر روانشناسی، بازیگری شغلی پرتنش، ناپایدار و وابسته به متغیرهای بیرونی است. برخلاف تصور عمومی، همه بازیگران از دستمزدهای کلان برخوردار نیستند و بسیاری از آنها با دورههای طولانی بیکاری مواجهاند. از همین رو، اشتغال به هنرهای دیگر میتواند نوعی «امنیت روانی و مالی» ایجاد کند.
از سوی دیگر، بازیگران ذاتاً هنرمندانی چندوجهی هستند. بسیاری از آنها نیاز دارند خلاقیت خود را در قالبهایی غیر از نقشآفرینی تخلیه کنند. صنایعدستی، بهواسطه تماس مستقیم با ماده، طبیعت و فرایند خلق، پاسخ مناسبی به این نیاز درونی است؛ جایی که هنرمند بدون واسطه کارگردان، فیلمنامه یا بازار، با اثر خود روبهرو میشود.

رضا کیانیان؛ از بازیگری تا مجسمههای چوبی
رضا کیانیان، یکی از شاخصترین نمونههای پیوند بازیگری و هنرهای دستی است. او که این روزها در سریال «بامداد خمار» نقش حسامالملک، عموی شخصیت محبوبه را ایفا میکند، سالهاست که به ساخت مجسمههای چوبی مشغول است. علاقه کیانیان به مجسمهسازی، نه یک سرگرمی مقطعی، بلکه مسیری جدی و مستمر بوده که به برگزاری نمایشگاههای متعدد انجامیده است.
کیانیان که پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مشهد، مدتی در حوزه علمیه به تحصیل دروس فقهی و اسلامی پرداخت، همواره نگاهی فلسفی و اندیشهمحور به هنر داشته است. مجسمههای چوبی او، بازتابی از همین نگاه تأملی به انسان، طبیعت و زیست ایرانی است.
در کنار او، حمید جبلی، صداپیشه ماندگار کلاهقرمزی، نیز سالهاست به عکاسی و نقاشی میپردازد و امیرحسین صدیق نیز گاهبهگاه در عرصه مجسمهسازی فعالیت دارد؛ هنرمندانی که نشان میدهند بازیگری، پایان راه هنر نیست.

لاله اسکندری؛ وقتی شهر بوم نقاشی میشود
اگر از بزرگراه شهید همت عبور کنید و به تقاطع شهید ستاری برسید، بخشی از نقاشیهای دیواری و کاشیکاریهایی را میبینید که حاصل ذوق و هنر لاله اسکندری است. او که علاوه بر بازیگری، در حوزه نقاشی و هنرهای شهری فعال است، توانسته هنر را از گالریها به متن زندگی شهری بیاورد.
اسکندری همچنین مدتی است فروشگاهی برای طراحی و فروش لباس راهاندازی کرده و نشان داده که نگاهش به هنر، نگاهی کاربردی و اجتماعی است؛ هنری که دیده میشود، لمس میشود و در زندگی روزمره جریان دارد.

طراحی لباس؛ روایت زنانه از هنر و اقتصاد
در میان بازیگران زن، گرایش به طراحی لباس و پارچه، جلوهای ویژه دارد. ستاره اسکندری که این روزها تهیهکنندگی را بهطور جدی دنبال میکند و هماکنون نقش مادر سلمان فارسی را در سریال فاخر «سلمان فارسی» ایفا میکند، در دورهای به طراحی لباس مشغول بود و حتی مزون و فروشگاهی اختصاصی داشت. نکته قابلتوجه آنکه او تولید پارچههای لباسها را نیز خود بر عهده داشت؛ اقدامی که پیوندی عمیق میان طراحی معاصر و صنایعدستی ایجاد میکرد.
مهتاب کرامتی نیز که در سالهای اخیر کمتر در عرصه بازیگری دیده شده، با راهاندازی مزون طراحی و تولید لباس، مسیری تازه در هنر و اقتصاد خلاق برای خود تعریف کرده است؛ مسیری که نشان میدهد صنایعدستی و هنرهای وابسته به آن، میتوانند بستری برای کارآفرینی فرهنگی باشند.
نقاشی؛ هنر خلوت هنرمندان
نقاشی، شاید شخصیترین هنر برای بسیاری از بازیگران باشد. هنری که گاه رسانهای میشود و گاه در خلوت هنرمند باقی میماند.
هنرمندانی چون حسین رفیعی، نصرالله رادش، پارسا پیروزفر، سارا خوئینیها و تهمینه میلانی به نقاشی گرایش دارند؛ هنری که بهزعم بسیاری از آنها، مکمل بازیگری و ابزاری برای پالایش ذهن و روان است.
سفالگری؛ بازگشت به خاک
سفالگری، هنری است که در آن خاک و آب به واسطه دست هنرمند جان میگیرد. لیلا حاتمی و ساره بیات از جمله بازیگرانی هستند که به سفالگری و مجسمهسازی علاقه نشان دادهاند. ساره بیات حتی نمایشگاهی با عنوان «پیکرههای سرامیکی» از آثار خود برگزار کرده است؛ اقدامی که نشان از جدیت او در این مسیر دارد.
حاتمی نیز که اخیراً با فیلم «پیر پسر» بر پرده سینما حضور داشت، همواره نگاهی هنری و متفاوت به زندگی و انتخابهایش داشته و علاقهاش به هنرهای دستی، بخشی از همین زیست هنرمندانه است.
نیوشا ضیغمی؛ جواهراتی با الهام از سنت
نیوشا ضیغمی نیز در سالهای اخیر با راهاندازی برند شخصی خود، به طراحی و تولید جواهرات پرداخته است. طراحیهایی که برگرفته از عناصر طبیعی و سنتی هستند و نشان میدهند چگونه میتوان با الهام از میراثفرهنگی، محصولاتی معاصر و بازارپسند خلق کرد.
آیا حضور سلبریتیها به نفع صنایعدستی است؟
این پرسش، پاسخی چندوجهی دارد. از یک سو، حضور بازیگران در عرصه صنایعدستی میتواند به دیدهشدن این هنرها، جذب مخاطب جدید و حتی رونق بازار کمک کند. از سوی دیگر، اگر این حضور سطحی، مقطعی و صرفاً مبتنی بر برند شخصی باشد، ممکن است به تضعیف جایگاه هنرمندان اصیل صنایعدستی بینجامد.
آنچه اهمیت دارد، رویکرد حرفهای، احترام به ریشهها و پرهیز از مصرفزدگی فرهنگی است. زمانی که بازیگران با فهم عمیق از تاریخ و هویت صنایعدستی وارد این عرصه میشوند، نهتنها به خود، بلکه به میراثفرهنگی کشور نیز خدمت میکنند.
شهرت در خدمت میراث
صنایعدستی، اگرچه میتواند گرهای از زندگی بازیگران باز کند، اما ظرفیت آن فراتر از یک شغل دوم است. این هنر، میتواند به بستری برای گفتوگوی نسلها، پیوند گذشته و حال، و بازتعریف هویت ایرانی در جهان معاصر تبدیل شود؛ بهویژه زمانی که شهرت سلبریتیها، آگاهانه و مسئولانه در خدمت آن قرار گیرد.
در نهایت، آنچه میماند نه نام بازیگر، بلکه اثری است که با دست، دل و اندیشه خلق شده؛ اثری که اگر ریشه در میراث داشته باشد، ماندگار خواهد شد.
انتهای پیام/
نظر شما